چند وقتی بود میخواستم اپ کنم.ولی حوصله نداشتم.حالا دیگه حرفام زیاد شده اومدم همرو بگم...
اول از جشن پیدای پنهان شروع میکنم...واقعا عالی برگزار شد و هر کی نیومد واقعا ضرر کرد... از هنرمندی اقای حسن غلامی واقعا تشکر میکنم.ایشون واقعا هنرمندند.کارشون عالی بود.به گریه در اوردن مردم کار سختی نیست...خندوندنشون هنر میخواد...
اون اقایی هم که با دهن صدای قطار و سنج و دمام در میاورد خیلی باحال بود.حیف که اسمشون رو نمیدونم.من فکر میکردم صدا هارو اون اقایی که پشت ارگ نشسته در میاره.ولی دقت که کردم دیدم نه اون دستش ازاده.کار همون اقای هنرمند خودمون بود...
مجری جشنواره اقای نوذری هم که اصلا حرف نداشت.اولین شرط اجرا شدن یک برنامه به شکل عالی داشتن یک مجری سر زنده است از نظر من.که این برنامه یه عالیش رو داشت...
خوب دیگه از بحث پیدای پنهان بیایم بیرون.دیشب با خاله جونم اینا رفتیم ساحلی... جاتون خالی...خیلی خوش گذشت...بعد از شام منو مهسا رفتیم پیاده روی.البته بعد از کلی التماس از محمود اقا که تنهامون بذاره(فکر بد به کلتون نزنه..محمود ۷ سالشه).خلاصه رفتیم تا رسیدیم به همونجایی که تاب و سرسره و از این چیزا گذاشتن...قبل از رستوران رافائل که بعضیا بعدش رفتن اونجا خوش گذروندن!!!! من و مهسا هم یاد دوران بچگیمون افتادیم و هوس کردیم بریم تاب بازی...چیه چرا میخندی؟مگه ما دل نداریم...خلاصه منتظر نشستیم تا یکی از تابا خالی شد.یکی از اون چند نفره ها هست که باید با پا به کفش فشار بیاری تا حرکت کنه! از اونا...خلاصه سوار شدیم..
چشمامو بستم...احساس کردم برگشتم به دوران بچگی.اون موقع که ۵-۶ ساله بودم و با بابام یا مامانم یا خالم میرفتم پارک.چقدر ذوق میکردم.من عاشق تاب بودم.به خاطر همین بابام برام یه تاب تو چار چوب در خونمون بست. همه ی بچه های همسایه جمع میشدن خونمون که سوار تاب بشن.چقدر اون موقع ها خوب بود.خالی از هر فکر و دغدغه...یهو مهسا ازم سوال کرد دوست داشتی بچه بودی؟چشمامو باز کردم...به اطراف نگاه کردم و دیدم موقعیت الانم رو با دوران بی خیالی کودکی عوض نمیکنم.چون خیلی چیزایی رو که الان دارم و حاضر نیستم با دنیا عوضشون کنم اون موقع نداشتم...خلاصه کلی تاب بازی کردیم و کمر من هم جای میله های تاب کبود شد!اخه بگو دختر گنده کی گفت سوار تاب بشی؟!
بی خیال باش تا کامروا باشی...
تا بعد...
سلام من برگشتن به دوران کودکی رو دوست ندارم اما از الانم هم چندان راضی نیستم
می بینم که اخرین گردش تابستون بهت حال داده ..
دوست عزیز در این مملکت بستن روزنامه دلیل نمی خواد. از قیافه شرق خوششون نیومد بستنش! مملکت ماست دیگه کاریش نمیشه کرد!
ما هم دیشب ساعت ۱۲ همون طرفا بودیم . ساندویچ همبرگر و دوبل برگر رو تو نون هات داگی خوردیم جاتون خالی محشر بود !! خواستیم به یاد دوران کودکیمون قلیون بکشیم ، موقعیت جور نشد !!
منم می خواستم بیییییییام :)
تنها تنها ؟!؟!؟!
------------------------------------
منم همیشه می رم تاب بازی :دی اینقدر حال می ده ه ه ه ه :دی
سلام وبلاگ زیبایی داری
خوشحال می شم سر بزنی
منم اپمhttp://saeed-sahar.blogfa.com/
narges yadete tabaro?cheghadr khosh bud.yadesh bekheir.kashki alanam mishod hamun tabaro savar sham......
salam narges joon azizam mer30 ke omadi behem sar zadi ghorboonet beram to chera azizam dige?zaheran hame bayad ye zakhme amigh az ye nafar ro roo deleshoon dashte bashan ke hichjoori nemishe az beynesh bord.kheyli khastam narges joon kheyli.....faghat vasam doa kon azizam .behem harvaght toonesti sar bezan azizam .movazebe khodet ham bash ghorboonet beram .
نرگس جون آپ می کنی خبر نمی دی بهمون سری هم که بهمون نمی زنی .
کاش همدیگه رو توی جشن دیده بودیم.
راست می گی بی خیال تا کامروا باشی
عجب...!
سلام خیلی قشنگ بود
در ضمن مطالب وب لاگ کاره خودمو
کامروا باشی
سلام گلی!
خوبی؟
باباااااااااااااا!!!!!!!!!!!!۱
خوش به حالت!
مرسی که خبرم کردی
آرزومند آرزوهای پاکت...
سلام نرگس خانوم
باهاتون موافقم،بعضی وقتا ادم حسرت دوران بچگیشو می خوره ...
اما خودمونیما
خجالت نمی کشی با این سنت تاب سواری می کنی؟(راستیچند سالته؟)
ببخشید شوخی کردم
سلام نرگس جان
ازاینکه بهم سرزدی ممنونم
ولی نمیدونم چکار کنم...
آخه میدونی اوایل چقدر بخشیدمش؟
الان هم بااومدنش داره زجرم میده
کمکم کن ...
آخییی بالاخره این صفحه ی کامنتای وبلاگ جیگرت باز شد گلم
بعضی وقتا دلم می خواست بچه بودم اما بعضی وقتا هم واقعا از برگشتن به دوران کودکی واهمه دارم :))
میترسم بگن همین طوری باش و این چند سالی هم که گذروندی همش خواب بوده و باز باید اون دوران مدرسه تا اینجایی رو که خوندی رو تکرار کنی .
:دییییییی
قربونت برم . دلم خیلی برات تنگیده :) .
سلام نرگس گلم(بوس)والله من که اخرش نفهمیدم این جشن پیدای پنهان در مورد چی بوده و کجا بوده؟(نیشخند) ولی خوب معلومه حسااااابی بهت خوش گذشته(قلب)(چشمک)واای گفتی تاب..من که هر دفعه تاب خوردم تا یه مدت حسابی پاهام داغون شدن(نیشخند) زیادم باهاش حال نمیکنم..ولی در مورد اینکه میشد بر گردیم به دوران بچه گیمون شاید من به خاطر خیلی از شرایط و موقعیت هایی که تو بچگی واسه ادم مهیا میشه و تو دوره های دیگه خبری ازشون نیست.دوست داشتم برای یه مدت کوتاهم که شده دوباره بر میگشتم ..
خوشحال میشم بهم سر بزنی(بوس)
تا بعد عسلم(قلب)
والا !
باشگاه وبلاگ نویسان بوشهر
http://www.bushehrweb.blogfa.com
سلام ...
بوشهر!!
خوش به حالتون :((
سلام / ممنون از لطفتون /. شما وبلاگ قشنگی دارید و انسان عمیقی هستید ... تمام متن ها تون رو خوندم و استفاده کردم ... موفق باشید ...
سلامممممممممممم
خوبی؟
آپم
من از این اعتماد به نفس شما خیلی خوشم میاد و باهاش حال می کنم :D:D
روزگار کودکی
هی دنیا
بی خیال.
تازه شده ام با بوی ماه مهر!!
سلام
خیلی مدت بود میخ واستم بیام به وبلاگ وقت نمی شد
ای گفتی از این جشن پیدای پنهان .
ما گه ۱۰ ، ۱۲ تا از وبلاگ نویسها دور هم جمع بودیم و آخر نشسته بودیم خیلی بهمون بر خورد تو اذهان مردم در مورد وبلاگ نویسان چی می گذره اینها با این کاروشون کلی ما رو خراب کردن
من آپ کردم یه آپ متفاوت بیا
سلام نرگس خانوم خوبی ؟ انشالله که خوب و خوش و سلامت باشی .. چه خبر ؟! نماز و روزه قبول باشه ٬ پس یرگشتی قدیم قدیما ؟! به سلامتی فقط بعضی موقع ها میچسبه همیشگی باشه حالت بد میشه !!! یه سری هم به من بزن منتظرم .
salam azizam baba webet jalebe nargeskhanom be manam sar bezan
سلام عزیییییییزم
خوبی نرگس جان؟
اهل فوتبال هستی؟:دیییی
من که هستم منتها الان دلم شدید گرفته :(
یه سر بیای پیشم ممنون میشم ازت
سلام
بابا آپ که نمیکنی ما رو هم یادت میره؟
زودی بیا که منتظرم
اووه....جسن پیدای پنهان ماله پ ماه پیشن خو...شاگرد تنبلی هسیا :دی....
حالا تو جشن کدومش بودی (دو نقطه دی )
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن وعید صیام است
مبارک بادت این روز و همه روز
شاد باشی و سربلند
اخرش نگفتی منو از کجا میشناسی...؟
کی بهت گفته بود که من وبلاگ دارم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟