وب نوشته های من

می نویسم برای ثبت لحظه های زشت و زیبایم...دوست داشتی بخون !

وب نوشته های من

می نویسم برای ثبت لحظه های زشت و زیبایم...دوست داشتی بخون !

عید ، ۱۳ به در و ...

سلام

امروز انگاری یکم حوصله دارم . ولی فکر کنم پستم اونقدر طولانی بشه که شما حوصله نکنید بخونینش !!

از کجا بگم ؟!

از اول بدبختی ها میگم ... اسباب کشی شب عید ! دعا میکنم که هیچ کس دچار اسباب کشی شب عید نشه ... اسباب کشی کردنمون خودش یه قصه ی طولانی و مفصل داره ... ! سرتون رو زیاد درد نمیارم !

شب عیدی مثل بی کس و کار ها اسباب کشی کردیم ... نه خاله ای نه عمه ای نه شوهر خاله ای ... هیچ کس نیومد کمکمون !!

بابام رفته بود خونه خالم اینا که ازشون جاروبرقی بگیره . شوهر خالم درو باز میکنه . تا بابام سلام میکنه فوری میگه آخ ماشین جا به جا کردم کمرم در رفته !!!

بابام هم میگه خدا شفا بده ، من اومدم جاروبرقی ببرم فقط !!

خلاصه هیچ کس نه اومد کمک و نه حتی ازمون خبری گرفتن ! تلفن خونمون روزی یه بار هم زنگ نمی خورد !

خودمون به هر سختی ای که بود بدون منت کسی کارمون رو انجام دادیم .

شانس کجمون تو اسباب کشی اطهر کمرش خشک شده بود ! بابام سرما خورده بود با تب و لرز ! مامانم هم چون گرد و خاک زیاد بود یه ماسک زده بودیم رو دهنش و نشونده بودیمش یه گوشه با این وجود همش حالش بد بود !

موند فقط من و احمد ! من هم که به عمرم دست به سیاه و سفید نزده بودم ! تصور کنید اون اسباب کشی ای رو که قراره توسط من انجام بشه  چی میشه !!!

خلاصه انجام شد . ۴ روز طول کشید ولی بالاخره تموم شد . ولی تازه اول بدبختیمون بود چون تو این خونه که اومدیم تازه فهمیدیم که وارد خرابه شدیم نه خونه ! خونه ی ارواح !

روزی که اومدیم خونه رو دیدیم ۵ دقیقه بیش تر طول نکشید .تصمیمون هم ۱۰۰ ٪ نبود . نمیدونم چطور شد که اومدیم تو این خونه  ؟! تازه گفته بودیم اگه ۲۰ میلیون بده می خوایمش . ۲۵ میلیون داد و ما هم قبول کردیم !

خلاصه اومدیم و دیدیم که اصلا انگار قبلیا تو این خونه زندگی نمی کردن ! از سر و روی خونه کثیفی می بارید !! روی پنکه ها ۱۰ سانت خاک نشسته بود !! پرده کرکره ها که اصلا نمیشد تکونشون داد ... خونه فقط به درد زمین زدن و ساخت مجدد می خوره !

و تا حالا هم کاملا جا نگرفتیم ...

عید دیدنی هامون با مزه بود ! خودمون که هیچ جا عید دیدنی نرفتیم . اونایی هم که اومدن عید دیدنی نه آجیل خوردن نه میوه و نه شیرینی  . هیچی نداشتیم !

وسط این بدبختی ها استاد بابام هم زنگ زد که داریم با خانم میایم بوشهر و می خوایم ببینیمتون ! تازه ازدواج کرده بودن !! ۶ ماه بود ! آقای دکتر فکر کنم یه ۶۰ و خورده داشتن ! خانومشون هم فکر کنم نزدیک ۴۰ سالشون بود . ولی این دکتر عجب آدمی بود ! من که خیلی از صحبت کردن باحاش لذت می بردم ! یه آدم خاکی و راحت . بدون این که کلاس بذاره . باهاش که صحبت میکردم احساس میکردم هم سن خودمه ! چقدر با حوصله به حرفام گوش میکرد و جوابمو می داد ! من که کلی باهاش رفیق شده بودم :دی ! تو همه زمینه ای اطلاعاتش کامل بود !ماشالله حافظش مثل ساعت کار میکرد . استاد دانشگاه شیراز بود و تا یکی ۲ ماه دیگه بازنشست میشه . با خانومش ماه عسل رفته بودن تایلند !

زن گرفته که با هم برن بگردن و از زندگی لذت ببرن !! شاد باشن همیشه ...

بردیمشون پارک لیان . چند تا عکس از غروب هم گرفتم اونجا .

دیگه چی بگم ؟! فقط موند ۱۳ به در نه ؟!

و اما ۱۳ به در ! اولش مامانم می گفت نمیام ، فردا روزه آخره منم هیچ استراحت نکردم و باید استراحت کنم .

بعدش که مامانم راضی شد بریم ما لج کردیم (مخصوصا من ! :دی) گفتیم نمیایم !

قرار بود با خاله هام بریم . ما میگفتیم همه جوجه کباب ببریم . آخه آدم بشینه تو طبیعت غذا درست کنه اونم کباب یه مزه ی دیگه داره ! نداره ؟! اونا طبق معمول مخالف بودن . مامان بابام هم میگفتن باید با بقیه هماهنگ باشیم . منم گفتم اگه جوجه کباب نبریم من اصلا نمیام !! جوجه تصویب شد . حالا مونده بود محلی که میخواستیم بریم ! هر سال میرن هلیله . من ساحل هلیله رو خیلی دوس دارم ولی دیگه خیلی تکراری شده بود ! گفتم بریم یه جای جدید . گفتن باشه .

خلاصه گرفتیم خوابیدیم . صبح متوجه شدم که می خوان برن همون هلیله ! منم خودمو زدم به خواب گفتم نمیام :دی !

آخرش هم تا حرکت کردیم شد ساعت ۱۰:۳۰ . رفتیم هلیله . جوجه هم درست کردیم . خاله کوچیکه هم ماهی آورد گذاشت رو آتیش ! اون دیگه خیلی حوصله داشت  . تازه حامله هم هست ! با اون شکمش نشسته بود و ماهی کباب میکرد . هرچی هم بقیه حرص میخوردن و میگفتن درست بشین فایده نداشت ! کار خودشو می کرد  .

تو ساحل میگفتن یه نهنگ و یه لاکپشت افتاده . ولی من ندیدم . یعنی نرفتم که ببینم . گیر یه مشت ادم تنبل افتاده بودم . هیچ کدوم پایه پیاده روی نبودن  .

بعد هلیله (heleyle) طبق معمول هر سال رفتیم بندر گاه .

یه جا پهن کردیم نشستیم . یهو یه چغول (یه پرنده) اومد کنارمون نشست و شروع کرد آواز خوندن . صداش اینقدر غمگین و نگران بود که نگو . من گفتم به نظرم دنبال بچش یا جفتشه .

بابام گفت میدونی چیه ؟! گفتم چیه ؟! گفت به نظرم لونش همین نزدیکی هاست ! من با تعجب گفتم همین نزدیکی ها ؟! اخه اینجا که درخت نیست ! بابام هم گفت خوب اینم به درخت احتیاج نداره ! خونشو تو زمین میسازه !

منم کنجکاویم گل کرد . گفتم یالله بلند شو باید بریم خونشو پیدا کنیم . شوهر خالم هم زد زیر خنده گفت حالا اونم خونشو گذاشته جلو چشم شما آماده تا شما پیداش کنین ! هنوز ۲ دقیقه هم از این حرفش نگذشته بود ، که لونشو پیدا کردیم ! دقیقا بین همون علفایی بود که بابام گفته بود .

منم تا لونشو دیدم یه جیغی زدم که نزدیک بود تمام ملت بریزن اونجا . بابام فوری دستشو گذاشت رو دهنم گفت چه خبرته ؟! می خوای همه بیان اینجا لونشو ببینن و داغون کنن ؟!

۳ تا تخم کوشمولوی خال خالیه خشگل هم داشت ! ازشون عکس گرفتم .

خلاصه دیگه همینا !

دیگه زیادی تعریف کردم !

برید ادامه مطلب عکس ها رو ببینید ...

 

 

- عکس غروب ـ پارک لیان ـ ساحل هلیله ـ خلیج همیشه فارس ـ در کنار دکتر .

همون توضیحات بالایی  .

- ماشین آماده ی حرکت برای رفتن به ۱۳ به در ! البته ما سبزه نداشتیما !!

- طبیعت هلیله ۱ .

- طبیعت هلیله ۲ .

- ساحل نیلگون و زیبای خلج همیشه فارس ـ هلیله ۱ . البته زیاد هم نیلگون نیستا ! بیشتر نقره فامه !

- ساحل نیلگون و زیبای خلیج همیشه فارس ـ هلیله ۲ .

- اینم نمی دونم بهش میگن شن یا ماسه ؟!

- غذامون در حال آماده شدن . البته دیگه اخراش بود . جاتون خالی اینقدر کثیف بازی در آوردیم . ولی کلی حال داد  .

- اینم یه کرم عجیب غریبی که تا حالا مثلش رو ندیده بودم . بابام میگفت پروانه میشه ! فقط عقب و جلوش پا داشت . مثل تو کارتونا راه میرفت ! از راه رفتنش فیلم هم گرفتم ! خیلی با مزه بود . رو شاخه درخت که میرفت خشک می ایستاد ادم فکر میکرد اینم جز شاخست !!

عکس ۱  ـ  عکس ۲  ـ  عکس ۳  ـ  عکس ۴  ـ  عکس ۵  ـ  عکس ۶   .

- اینم عکس لونه ی چغول که گفتم :  ۱   و   ۲   .

- اگه گفتین این نینیه کیه ؟! :دی

 

پ.ن ۱ : تشخیص این نینیه جایزه داره ها !

پ.ن ۲ : راستی موقعی که هلیله بودیم بارون اومد ... از آسمون پیداست فکر کنم !

نظرات 17 + ارسال نظر
عبدی بوشهری یکشنبه 18 فروردین 1387 ساعت 18:50 http://torshuk.blogfa.com

سلام با نرگس جان.سال نو را به شما و خانواده محترمتان تبریک می گویم و آرزویم بهروزی برای شماست.چه ماجرایی داشته اید واقعا این اسباب کشی آدم را داغون می کند.برادر خانمم از من خواست که در این مورد کمکش کنم.نزدیک سه ماه از درد کمر رنج می بردم.متاسفانه روزهای عید کمتر به شما خوش گذشته امیدوارم سال آینده جبران شود.ما هم نتوانستیم روز سیزده را بدر کنیم چون در اینجا روز کار بود.قرار بود مثل دیروز که شنبه بود بوشهریها در پارک بزرگ شهر جمع شوند و فوتبالی بازی کنند و کبابی بسازند اما متاسفانه باران اجازه نداد.ببینیم سال اینده چه خواهد شد.خیلی خوشحال شدم که تشریف آوردید.

محمد یکشنبه 18 فروردین 1387 ساعت 19:07 http://pinkbeat.wordpress.com

جالب بود .

* اگر ممکنه پست " عاشق نشوید " وبلاگم رو بخون .
نیاز به همفکری دارم .

محمود یکشنبه 18 فروردین 1387 ساعت 20:52 http://bong.blogfa.com

میگم چرا این همه شلوغ شده بود (هلیله رو میگم) :ی
موفق باشی

آمیتیس دوشنبه 19 فروردین 1387 ساعت 14:31 http://www.salin-amitis.blogfa.com

منم عین خودت هستم.........تاحالا دست به سیاه سفید نزدم........امیدوارم به این درد دچار نشم.........

گرشاسپ ۲ دوشنبه 19 فروردین 1387 ساعت 17:19 http://www.iransokut.blogfa.com

دورود
ایران سکوت وبلاگیست با هدف خرافه زدایی و روشن کردن حقائق و آشنایی بیشتر ایرانیان با ایران زمان . . .

موفق باشید .

مریم خانومی دوشنبه 19 فروردین 1387 ساعت 19:26 http://maryam-khanoomi.blogfa.com

سلام عزیزم خوبی؟
عیدت مبارک .
خوب یه ندا می دادی به جای اینکه من بشینم اینجا مهمون داری کنم میومدم کمک می کردم . به خدا بلدما ! یه کمی قبلنا دست به سیاه سفید زدم :دی . البته چون کسی قدر دان نیست نمی بینن. همش میگن مریم دست به سیاه سفید نمی زنه . اما الکی می گن . به جون خودم بلدم .
ایشالا عید سال دیگه بهتون خوش بگذره و به این روزا بخندین و براتون بشه یه خاطره ی خوب . هر چند که الان سخت بوده .

وویییییی این کرمه چه باحاله . ای ول مرسی .

به به به به عکس .


این عکسه هم خودت هستی . از حالت چشم و دهنت کاملا مشخصه ( ضایع نشم :دی . خودتی ؟ ! ) آره بابا خودتی !


بوووووووووس

محمد دوشنبه 19 فروردین 1387 ساعت 23:58

کوچیکیات چب زشت بودی :دی

ستایش سه‌شنبه 20 فروردین 1387 ساعت 21:30 http://nahara.blogfa.com/

کجا می روی ؟
با تو هستم
ای رانده حتی ازآینه
ای خسته حتی از خودت
کجای این همه رفتن
راهی به آرزوهای آدمی یافتی ؟
کجای این همه نشستن
جایی برای ماندن دیدی ؟
سر به راه
رو به نمی دانی تا کجا
چرا اتاقت را با خود می بری ؟
چرا عکس های چند سالگی را به ماه نشان می دهی ؟
خلوت کوچه ها را چرا به باد می دهی ؟
یک لحظه در این تا کجای رفتن بمان
شاید آن کاغذ مچاله که در باد می دود
حرفی برای تو دارد
سطری نشانی راهی
خیالت من از این همه فریب
که در کتابخانه های دنیا به حرف می ایند
و در روزنامه های تا غروب می میرند
چیزی نفهمیده ام ؟
خیالت من از پنجره های باز خانه ی سالمندان
که رو به از صبح توپ بازی
تا بای بای تیله ها و گل سر های رنگی حسرت می کشند
چیزی نفهمیده ام ؟
هنوز راهی از چشم های خیسم
رو به خاک بازی در باغ و
پله های شکسته ی روز دبستان
می رود
هنوز بغضی ساده
رو به دفتری از امضای بزرگ و یک بیست
که جهان را به دل خالی ام می بخشید
می شکند
حالا در این بی کجایی پرشتاب
با که اینقدر بلند حرف می زنی ؟
تمام چشم های شهری شده نگاهت می کنند
کسی نیست ، با خودم حرف می زنم

"هیوا مسیح"
سبز باشید

ولگرد چهارشنبه 21 فروردین 1387 ساعت 05:35 http://velgarde-shahi.blogfa.com

salam khoobin shoma manam velgard merC az inke omadi be webloge man sar zadi azizam khili khoshhal misham ke age baz vaght kardi 2bare be ma sar bezani
bade chand mahe ke taze omadam be net va az alan daram weblogamo up mikoonam bia be ma sar bezan khanome bimarefat
http://velgarde-shahi.blogfa.com

review چهارشنبه 21 فروردین 1387 ساعت 09:45 http://review2.blogfa.com

خب می گفتی ما میومدیم کمک.... البته بعد از اسباب کشی و موقع خوردن نوشابه رو میگما..:)..

سلام همراه گرامی ،
بار دیگر –در سیزدهمین روز سال- به روزم با چیزنوشته ای جدید ؛هفت "ن"،.
نامه ی اول،پنجم و ششم: شعر
نامه ی دوم:.......
نامه ی سوم: قسمتی از اتاق288
نامه ی چهارم:غزاله اصغری به افشین حیدری و برعکس
نامه ی هفتم: نامه ی من به امیلی کراپسزاک
سر بزن و –حتما- دوشعرم را نقد کن، منتظرم!
خدایی اگر باشد نگه دارت
----------------------------------
پیوست مهم تر از متن:سلام دوباره
اگه یادت باشه من یک حج نامه می نوشتم٬ آن قدر بود که انگار فراتم دادند...٬ تو سر زدی و خوندیش و گفتی خیلی قشنگه از ماله من بهتره و (خود تحویل گیری رو داشتی؟) و یه مدت هم با هم رفت وآمد داشتیم و...
یهو چی شد که دیگه بهم سر نزدی و من هم...
خوب٬ میتونیم دوباره شروع کنیم٬ بیا بخونم و بهم لینک بده٬
منم بهت لینک می دم
اما کلا فضای وبم عوض شده٬‌بیشتر ماله شعر شده...بیا ببین

افشین حیدری چهارشنبه 21 فروردین 1387 ساعت 21:58 http://3lool.blogfa.com

در ضمن،‌منم تجربیم
البته ،دوم تجربی...

جامعی پنج‌شنبه 22 فروردین 1387 ساعت 12:44 http://jameii.blogfa.com

سلام ، خوبین
امیوارم سال خوبی در پیش داشته باشین .
روزگار غریبیست نازنین ...
خوش باشین .

آمیتیس جمعه 23 فروردین 1387 ساعت 15:37 http://www.salin-amitis.blogfa.com

سلام
ما آپ کردیم.......خوشحال میشم سر بزنی........

آمیتیس شنبه 24 فروردین 1387 ساعت 20:13 http://www.salin-amitis.blogfa.com

منم خیلی آروم اس ام اس میدم و چراغم خاموشه اما بابام بازم گیر میده.......

طارمه دوشنبه 26 فروردین 1387 ساعت 19:23

بله حرف میزنه. یه چند کلمه ای میگه. فعلا هم که اسم بنده رو گذاشته کاسکو و راست و چپ به من میگه کاسکو!
صادق براش اسم نگذاشته.

پرستیژ سه‌شنبه 27 فروردین 1387 ساعت 22:35 http://iran-o2.blogsky.com

طولانی بود ولی جالب و جذاب. جوری که کاملا حوصله ام گذاشت و خوندمش......
راجع به اسباب کشی مگه مجبوری بودید دم عید اسباب کشی کنید؟؟؟ و نکته دیگه قیمت خرید خونه ۲۵ میلیون بود؟ چند خوابه است؟ بوشهر اینقدر ارزونه خونه ها؟ یا رهن کردین؟
ولی کلا از قدیم گفتن کس نخارد پشت من جز ناخن عزیز انگشت من! پس چه انتظاری از فامیل دارید واسه کمک؟ مگه اونا انگشتهای دست شمان؟
راستی کار خوبی کردی که اسم هلیله رو به انگلیسی هم نوشتی چون من دقیقا داشتم اشتباه میخوندمش (Halileh میخوندم)
در ضمن به نظر من از لحاظ زمانی و دردسری چندان فرقی بین کباب کردن جوجه و کباب کردن ماهی روی آتیش نیست. هست؟؟؟ البته اگه ذغالاش داغ و حفن باشن و یه بادبزن مناسب هم داشته باشی چندان سخت نیست!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد