دوباره از اون دفعه هاییه که میخوام درهم بنویسم و نمی دونم عنوانمو چی بذارم.
خیلی حوصلم سر رفته.حوصله ی هیچی رو ندارم.اونقدر دلم پر و سنگین هست که دیگه فرصت فکر کردن به چیزای دیگرو ندارم.دلم میخواد حرف بزنم.ولی نمیدونم چی میخوام بگم.دوست دارم داد بزنم.ولی نمیدونم سر کی؟
باید یه جوری خودمو خالی میکردم.و با دیوونه بازی این کارو کردم.مامانم بیچاره فکر می کرد من چقدر شادم.و چقدر اون از شادیه من شاد بود.نمی دونه چه غمی تو دل دخترشه!چه نقابی بهتر از دیوونگی برای پنهان شدن؟بگذریم...
راستی کلاس منبت میرم.گفته بودم؟نه؟خب حالا گفتم! بهانه ی خوبیه برایه فکر نکردن به خیلی چیزا.ولی چیکار کنم؟هیچ جوری نمی تونم از ذهنم دورشون کنم.منتظرم.حالا میتونم تمام اونایی که در انتظارنو درک کنم.میدونم چی میکشن.امیدوارم تو هیچ وقت انتظار نکشی...
پ.ن:
تولد مولای متقیان امام علی(ع) را به همه ی شما و روز مرد رو به همه ی اقایون مخصوصا بابای خوبم تبریک میگم.اینو باید اول از همه میگفتم.ولی یادم رفت...
خوش باشید...
نرگس خانم چه خوب شد یه مطلب جدید به نوشته هات اضافه کردی خسته نباشی با آرزوی موفقیت برای نرگس خانم
مبارکهههههههههههه
عزیزم بیا دردت رو به من بگو
منم مثل خودت
خوشحالم میری کلاس منبت دوست داشتم بیام اما نمی تونم
دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارم قدر یه دنیا
دیونگی هم عالمی داره خوب کاری کردی
شاد باشی
از اینکه به من سر زدی ممنون .
بازم پیشم بیا خوشحال میشم.
سلام نرگس خانوم
عجبی آپ کردی!!!
نبینم دپرسی!!!!!!!
نرگس جان مرسی از این همه لطفی که داری... (هر وقت وبلاگم تکمیل شد حتما لینک به وبلاگ قشنگت می دم) موفق باشی عزیز...
salam narges khanom
nabinam narahat bashi
یک قطره اشک گوشه چشمانت نشسته بود. بهت گفتم: این دیگه چیه؟ روت رو برگردوندی و گفتی هیچی. گفتم:خودم دیدم که گریه کردی. گفتی:نه.این که اشک نیست. گفتم اگه اشک نیست پس چیه؟ گفتی این عشقه. یادته؟گفتم عشق چیه بابا؟ عشق یعنی چی؟ خیلی مهربون شده بودی. نگاه کردی توی چشمام ,گفتی: عشق یعنی خاطره. گفتم: خاطره چی؟ گفتی یعنی خاطره اولین بار که دیدمت. یادت هست؟ گفتم:عشق حقیقی که یک لحظه نیست. خاطره اولین دیدار,یک لحظه بود و تموم شد. گفتی:دیدی اشتباه کردی!عشق یعنی تکرار خاطره اولین دیدار,که تا آخر عمر توی ذهن می مونه و مدام تکرار میشه. حالا توی چشمات نگاه می کنم و یک قطره اشک آهسته از گوشه چشمام پایین می یاد.
دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای میخواند
رویاهایش را اسمان بی ستاره نادیده می گیرد
و هر دانه برفی به اشکی نریخته می ماند
سکوت سرشار از سخنان ناگفته است
....و از حرکات ناکرده
اعتراف به عشق های نهان
وشگفتی های بر زبان نیامده
سلاممممممممممم
خوبین؟
سلام
ح.ب هستی
خسته نباشی
خیلی زیباست
یاد منم باش
http://saeed-sahar.blogfa.com/
نرگس خانم سلام :
همیشه تو مراحل سخت زندگی مقاومت کن مطمئن باش ره همواری هم در پیش داری
منم آپم
راستی دوست داشتم با هم تبال لینک کنیم
اگه موافق بودی حتما خبرم کن
ببخشید شما همونی هستسن که تو دریا بودین؟
سلام
تبریک میگم وبلاگ واقعا زیبایی دارید
اگه وقت کردید به من هم سر بزنید
راستی میتونم بپرسم شما اهل کجایید!!!
مرسی
بای بای
سلاممممممم
وای چه خوب
بازم پیش من بیا
مرسی که به من سر زدی بازم بیا
وب هم راه افتاد
سلام به دوست عزیز !!@!!
در بسیاری از مناطق آمریکا و یا اروپا، بنابر اعتقاداتی که در بخش مکاشفه رویدادهای آخر زمان از عهد جدید کتاب مقدس هم آمده است، شماره 666، عددی نحس به شمار می آید و ......
=======
جالب اینجاست که تا دیروز این عدد رو شیطانی می خوندن ولی حالا اون رو یک عدد مقدس بحسای میارن.
=========
می خواید بدونید چراااا!!!؟
خب بدو بیا تا بهت بگم چرا.
=========
در ضمن نظر خودتون رو در مورد این موضوع هم بگید.
خواهشا نمی خواد الکی بگید وبلاگ محشری دارید عالیه و .... از اینایی که مطلب رو نخوندن فقط می خوان بریم بهشون سر بزنیم. نه عزیز نمی خواد خودت رو خسته کنی چون من این نوع نظرات رو تایید نمی کنم اگر مطلب رو خوندی و برات جالب بود و سوالی چیزی برات پیش اومد مطرح کن من هم بهتون سر می زنم و اگر متنی رو که نوشتی برام جالب بود نظرم رو می گم.....قربون همگی
سلام نرگس خانوم .
سلامی به لطافت گلهای بهاری ...
نمیدونم با چه بیانی از شما تشکر کنم .
از این که مرحمی شدی بر این قلب آشفته و تنها .
میخوام برات بگم که :
من عاشق تنهایی ام و تنها دنیا اومدم و تنهااز دنیا میرم .
نرگس جان ، دوست داری از وفا داری چیزی بشنوی از من؟
:
بعد از این که از طرف خانواده داییم اون خبر لعنتی به گوشم رسید ... و اون کسی که سالها پیش با عشقش من و بی صبر و قرار کرده بود ... و ...دونستم که دیگه اون هیچ وقت مال من نمیشه [گریه][گریه]
دیگه به هیچ دختری دل نبستم!
چون من با خودم عهد بستم که تا عشق اون همراه منه با هیچ دختری خیال آشنایی نداشته باشم... و اما حالا هم که اون دختر تو زندگیم رفته کنار باز هم میخوام تنها بمونم و تنها باشم تا به عهدی که بستم وفا داشته باشم ... به لطف خدا یه جورایی تونستم از فکرش بیام بیرون .
هر چه برام سخت بود ولی ، به مرورزمان عشق اون تو قلبم کمی کمرنگ تر شده، ولی هنوزاون رو بطور کامل از یاد نبردم . آخه اون از بستگان منه !
تا جمعه ها اون رو خونه مادر بزرگم میبینم ، تا چند روز به فکرش میفتم .
از این که تونستم با حرفام ، عقده دل بگشایم از شما بسیار سپاس گذارم . امیدوارم سرت رو درد نیاورده باشم .
انشا’اله که من رو درک کررده باشی ...
موفق باشی دوست خوبم ، نرگس گلم ... بای .