کنکور غیر پزشکی آزاد هم دادیم رفت .
خوب بود ! یعنی انتخاب اولم رو مطمئنم که قبول نمی شم !!
می ماند امتحان پزشکی ! اون رو با این وضعیت ۱۰۰٪ قبول نمی شم ! در نتیجه طی یک تصمیم کبری عزمم رو جزم کردم که بشینم این ۲ هفته ی باقی مونده رو درس بخونم !!
ده خوب نخندین دیگه ! مگه چیه ؟!
اگه ندیدین قبول شدم !!
البته به این نکته هم توجه بفرمایید که من تصمیم برای درس خوندن زیاد گرفتم ! اما هیچ وقت عملیش نکردم !!
و اما یادگاری این کنکور ! یک عدد انگشت شکسته پا می باشد !!
ضربان قلبم را احساس می کنم !
نمی دانم این بیتابی دل کوچکم از برای عشق است یا نفرت ؟!
هرچه هست ، می دانم که نفرت نیست !
نفرت در این اندام خونین سرخ کوچک جایی ندارد !
آه لعنت بر این زبان که بی موقع قفل می شود !
پس آن همه تمرین چه شد ؟!
حواسم را یارای تمرکز نبود !
اصلا عقلم با زبانم یکی نبود !
اصلا مرا اختیاری بر زبان نبود !
آه ، چه می گویی ؟! لطفا خفه !
اما ...
این دست ...
هر چند خشن و ضمخت ...
نوازشی بود بر روح زخم خورده ام ...
آن آهنگ !
آن آهنگ آشنا !
همان بود که من احساسش کردم ؟!!
می ترسم !
می ترسم از آن که باز هم احساسم تکه پاره شود !
پس خود ، با دستان خود ! گوری می کنم برای این احساس ...
و اما روحم تکه پاره تر از آن است که جایی دیگر برای شکستن داشته باشد ...
اما بدان !
آن قلبی که می تپد ، قلب من است و این تپش فقط از آن توست ، ای روح تکه پاره ی من !
یک سال دیگر از عمرم بر فنا رفت !
طاقت دوباره در خانه نشستن و فکر و خیال را ندارم !
خسته ام !
بد خسته ام !
زمانی که باید تمام فکر و ذکرم را مهم ترین سال زندگیم ، سال تعیین سرنوشتم ، کنکورم پر میکرد ، چیز دیگری شد دل مشغولیم !
از پا در آمدم !
نمی دانم دوباره کی پا خواهم گرفت ! هیچ نمی دانم !
فقط این را می دانم که طاقت شنیدن نتیجه ی کنکور ۸۸ را ندارم !
مگر این روح پوسیده ی من چقدر طاقت نشستن بر روی زرد در کنج بنفش را دارد ؟!
مگر این چشمان من چقدر تاب و تحمل ذل(زل) زدن به این دیوار های زندان خوش آب و رنگ را دارد ؟!
بزرگ تر شده ام !
عاقل تر شده ام ! ولی عاقل نیستم !
تاوان سنگینی برای این رشد دادم !
یک سال عمرم را ... اغراق نباشد ! ۸ ماه گذشته است ! ولی بر من یک عمر ...
پیر شده ام ! پوسیدگی روحم را احساس می کنم ...
آرزوی موفقیت برای من ؟!
مانند آرزوی سلامتی قاتل برای مقتول است !
اما بدان !
من هنوز زنده ام !