-
رفتم ، میروم جایز نیست !
جمعه 15 بهمن 1389 20:53
تصمیم دارم بار و بندیلمو جمع کنم و از اینجا برم . میدونم حتما حالا خیلی هاتون میگین اه این باز از این حرفا زد ! حتما میگین تاحالا خیلی گفتی میرم و نرفتی ، اگه راست میگی مرد عمل باش ! خوب باید بگم که این دفعه مرد عملم ! بودن اینجا با هویت واقعی یه مزه ای داره و ناشناس بودن هم یه مزه ی دیگه و من تصمیم گرفتم از مزه ی...
-
دوای درد !
پنجشنبه 18 آذر 1389 16:58
گاهی فقط اشک ریختن است دوای درد دل یک زن ...
-
دلتنگم
یکشنبه 7 آذر 1389 20:05
دلتنگم ... دلتنگ من گذشته ام ! دلتنگ آن دخترک خام و کوچک که همه چیز را زیبا میدید ! نمیدانم ایراد از کجاست . از من ؟! از زمانه ؟! از آدم های اطراف من ؟! نمیدانم ! هیچ نمیدانم ! این روزها درک و فهمیدن همه چیز علامه ی دهر بودن می طلبد ! کاش همچنان خام می ماندم ! خواب در دنیای بیخیالی ... دنیای شیرین معصومیت و کودکی ...
-
۲۰ سالگی !
دوشنبه 22 شهریور 1389 12:52
۲۰ ساله شدم ! به همین راحتی ! به همین خوشمزگی ! دیروز روز تولدم بود . نمی دونم چرا معمولا روز تولدم دپرس هستم ! همیشه منتظر یه اتفاق خاص و هیجان انگیزم که هیچوقت هم اتفاق نمیفته در نتیجه دپسرده میشم !! دیروز هم مثل همیشه ! تنها تفاوتش این بود که مامانم هی میرفت و میومد میگفت تولدت مبارک و با این کارش هی رو اعصاب من...
-
دلم خواست !
جمعه 19 شهریور 1389 23:39
می خوام بنویسم ! دلم میخواد بنویسم ! یهو هوس کردم بنویسم ! می خوام برای خودم بنویسم ! از چی و کی و کجا نمی دونم ! سوژه ندارم برای نوشتن ! فقط دلم می خواد بنویسم ! اینجا ... مثل قدیما ... بنویسم ... می نویسم ... می نویسم ... این روز ها داره تقریبا آروم می گذره . یه هدف تو مغز و قلبم دارم که هی کم رنگ و پر رنگ میشه ! از...
-
آه از این بشر دو پا !
سهشنبه 18 خرداد 1389 13:25
عصبانی ؟! نه نیستم ! ناراحت ؟! نه نیستم ! متعجب ؟! آری متعجبم ! نمی دانم این انسان دو پا تا چه حد می تواند خود بزرگ بین باشد ؟! اصلا می تواند حد و اندازه ای برای خود در نظر گیرد ؟!! نه گمان نمیکنم ! می دانستم که زیادی از خود متشکری اما نه تا به این حد ! آنقدر که قوه ی تخیلت را به کار گیری و واقعیت را دقیقا ۱۸۰ درجه...
-
پوووووفففف !!!
جمعه 14 خرداد 1389 01:35
باز این مهیلا سروکلش بوشهر پیدا شد ... و باز ما رفتیم زیتون ... و باز از خنده کبود شدیم ... پ.ن : روزم مبارک . روزت مبارک . روز مادرت مبارک . روز همسرت مبارک . پ.ن : بگم خدا چیکارت نکنه دختر ! من که دیگه روم نمیشه پامو اونجا بذارم
-
یکی این ! یکی اون !
یکشنبه 26 اردیبهشت 1389 15:32
من بیچاره اون وسط گیر افتادم ! یکیش اینورم یکیش اونورم ! اصلا هیچ ربطی هم به من نداره ها !!! من این وسط حکم یه دیوار رو دارم که بین ۲تا زندونی کشیدن تا به جون هم نیفتن ! به عبارتی شدیم سپر بلا ... !! اونم از چه نوعش ! طرف هر غلطی که دوس داره میکنه ! بعد پشت من قایم میشه و میگه با این بودم ! بعضی وقتا عذاب وجدان میگیرم...
-
مقش !
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 13:19
- همچین این روزا رفتم تو درس و کتاب که نفسم بالا نمیاد !!! - جدیدا یوگی شدیم !! خوش می گذره !! بعضی وقت ها تو ریلکسیشن خوابم میبره - نمی دونم اخیرا چرا تو کلاس تا اسم کنفرانس میاد چشم استادا میفته رو من - گشنمههههههههههههههه - دچار کمبود خواب شدم - دخترم یه وراجی شده که بعضی وقت ها مجبورم نوکش رو چسب بزنم !!! پ.ن :...
-
سال جدید !
پنجشنبه 19 فروردین 1389 14:26
همچنان حس نوشتن ندارم ! اصلا کلا بی حسم ! ولی تو این سال جدید یه چیزی بنویسم تا یادگاری باشه بعدا ... سال 88 ... ! سال خوبی بود . خیلی خیلی بهتر از سال 87 ! توی این سال خیلی چیزا رو یاد گرفتم و خیلی تغییرا رو تو خودم احساس کردم ! لحظه ی تحویل سالش با اشک و آه شروع شد ! ولی خدا را شکر واسه شخص من خالی از اشک و آه بود !...
-
نمی دونم !
دوشنبه 17 اسفند 1388 15:16
دور نوشتن خط کشیدم ! ولی چرا ؟!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 بهمن 1388 13:33
اگه توی پست قبل به کسی توهین شد من عذر خواهی می کنم ! امیدوارم کسی از من کدورتی به دل نداشته باشه . پایان .
-
بیندیشیم !
شنبه 3 بهمن 1388 11:59
آلوده است هوا در این اتاقک حقیر ! نیست نفس کشیدن ، در این اتاقک جایز ... ! پ.ن : ممنونم که دعوت نشدم . پ.ن : امروز آخرین امتحان رو هم دادیم و خلااااااااصصص !! پ.ن : بابت هم دردی همه ی دوستان ممنونم .
-
همه رفتن !
شنبه 26 دی 1388 14:41
نمی دونم امسال چه خبره ! هر طرفو که نگاه میکنم میبینم یکی گذاشته رفته ! اینم از دایی رحیم ! دایی رحیم هم گذاشت و رفت ... چه راحت رفت ! فکر فوت دایی رحیم رو دیگه نمی کردم ...
-
Anger !
سهشنبه 1 دی 1388 18:51
I'm Angry with Me !!! Stay away ! Control yourself ! Be in your place ! Not anymore ! پ.ن : از قدیم ندیما گفتن کبوتر با کبوتر باز با باز ! کند هم جنس با هم جنس پرواز !! پ.ن : ۴۴۰۰ میبینیم . دل معتادای سریالش آب
-
هجوم !
چهارشنبه 18 آذر 1388 13:22
اینجور مواقع است که حس نوشتنم فوران می کند و هجوم اشک چشمانم را می سوزاند ! اما دیگر با تجربه تر از آنم که اجازه دهم اشک بی مقدار از چشمانم سرازیر شود ! محکوم است که در سلول چشمانم باقی بماند !! اندک زمانی است که در هنگام تشویش آرامش بخش وجودم صدای من است ! آیا این نشانه ی دیوانگی است ؟! خود با خود سخن میگویم ! و به...
-
بی حس !
چهارشنبه 18 آذر 1388 00:07
خالی از هرگونه حسم ! به خصوص حس نوشتن !!! پ.ن : هلیله خوب بود و خاطره انگیز ... !!
-
سکوت !
سهشنبه 3 آذر 1388 01:41
باز هم این دل هوس نوشتن کرده است ! اما نوشته هایی ممنوعه ! سکوتم را در پس وراجی هایم پنهان میکنم ! این بهتر است ! هجوم افکار ! بعد از این همه مدت باز هم آن افکار آزار دهنده ؟! نه ! دیگر نمی خواهم خود را در آن ضعف رقت انگیز فرو کنم ! در جدالم که خود را نجات دهم ... سوال در پی سوال ! سعی میکنم با لبخند پاسخ گویم . اما...
-
تصادف !
سهشنبه 26 آبان 1388 17:33
طرفای ساعت ۳ ظهر بود ! با بابا سوار ماشین بودیم و داشتیم از خیابون ششم بهمن به سمت دریا خارج می شدیم . سرعت بابا کم بود و سر سه راهی طبق معمول یه نیمچه ایستی کرد و اومد که دوباره حرکت کنه یه صدای وحشتناک شنیدم !! شکه شده بودم ! صدای ترمز خیلی شدیدی بود ! اول فکر کردم از ماشین خودمونه ، ولی گفتم با عقل که جور در نمیاد...
-
...
سهشنبه 24 شهریور 1388 13:00
دوس ندارم عنوان بذارم . یعنی عنوانی هم به ذهنم نمیاد ! تولدم بود چند روز پیش ! 21 شهریور 88 ! 19 ساله شدم ! 21 شهریور یه روز معمولی بود ! حتی معمولی تر از روز های پیش ! فقط یه تفاوت داشت اونم این که از صبح ساعت 8 توی مدرسه هام و اداره ی پست علاف شدم و آخرش هم کارم انجام نشد ! تقریبا همه هم روز تولد منو فراموش کرده...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 شهریور 1388 17:15
زنده ام ! حوصله ی نوشتن ندارم !
-
!! (۲)
شنبه 10 مرداد 1388 18:20
خوب ! انتظار ها تا قسمتی به پایان رسید ! نتیجه کنکور رو هم دادن ! همون چیزی که انتظار میرفت ! یه سال دیگه هستیم در خدمتتون ایشالله ! مجاز شدم ولی با نشدنش فرقی نمیکرد ! زبان رو انتخاب رشته میکنم ، امیدوارم یه جایی قبول شم !
-
!!
جمعه 9 مرداد 1388 12:21
فردا نتیجه کنکورو میدن !!! خیلی نگرانم ! من که می دونم حتی مجاز هم نمی شم !
-
اینم از این!
جمعه 12 تیر 1388 20:22
کنکور غیر پزشکی آزاد هم دادیم رفت . خوب بود ! یعنی انتخاب اولم رو مطمئنم که قبول نمی شم !! می ماند امتحان پزشکی ! اون رو با این وضعیت ۱۰۰٪ قبول نمی شم ! در نتیجه طی یک تصمیم کبری عزمم رو جزم کردم که بشینم این ۲ هفته ی باقی مونده رو درس بخونم !! ده خوب نخندین دیگه ! مگه چیه ؟! اگه ندیدین قبول شدم !! البته به این نکته...
-
نمی دانم !
دوشنبه 8 تیر 1388 18:31
ضربان قلبم را احساس می کنم ! نمی دانم این بیتابی دل کوچکم از برای عشق است یا نفرت ؟! هرچه هست ، می دانم که نفرت نیست ! نفرت در این اندام خونین سرخ کوچک جایی ندارد ! آه لعنت بر این زبان که بی موقع قفل می شود ! پس آن همه تمرین چه شد ؟! حواسم را یارای تمرکز نبود ! اصلا عقلم با زبانم یکی نبود ! اصلا مرا اختیاری بر زبان...
-
کنکور ۸۸ !
شنبه 6 تیر 1388 00:29
یک سال دیگر از عمرم بر فنا رفت ! طاقت دوباره در خانه نشستن و فکر و خیال را ندارم ! خسته ام ! بد خسته ام ! زمانی که باید تمام فکر و ذکرم را مهم ترین سال زندگیم ، سال تعیین سرنوشتم ، کنکورم پر میکرد ، چیز دیگری شد دل مشغولیم ! از پا در آمدم ! نمی دانم دوباره کی پا خواهم گرفت ! هیچ نمی دانم ! فقط این را می دانم که طاقت...
-
حسرت !
جمعه 29 خرداد 1388 21:37
- کار من شده است حسرت لحظه های رفته ! لحظه هایی که دیگر باز نخواهند گشت ... - نمی دانم چه سری در خاطرات گذشته است که هر گاه چه خوش و چه ناخوشش را مرور می کنم آه از نهادم بر می خیزد ! - شمارش معکوس شروع شده است ! سعی میکنم آرام بشمارم تا آرام بگذرد ... - چشمانم از دیدن مداوم بنفش خسته شده است ! روحم رنگ بنفش به خود...
-
...
سهشنبه 12 خرداد 1388 20:05
سیاوش قمیشی گوش می دم ! یهو یکی از آهنگاش ... ! هجوم خاطرات ... ! هم زمان به طور اتفاقی دیدن چند تا عکس ... آخخخخ ....... آخخخخ .......... و داغون می شم ... پ.ن : خیلی وقت می گذره از اون زمانی که این آهنگ زنگ خور موبایلم بود و دیوونم می کرد ... پ.ن 2 : دو دلی ! پ.ن 3 : دارم دیوونه میشم ! می تونی بفهمی ؟؟؟؟!!!!!!!
-
هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش !
پنجشنبه 7 خرداد 1388 13:19
دلم تنگ شده بود برای اینجا ... چه خاطراتی که از اینجا ندارم ... هوس نوشتن هم کردم گفتم بیام اینجا رو هم یه آب و جارویی کنم . اون یکی وبلاگم که فعلا لج کرده باهام و باز نمیشه !! البته فقط برای خودم باز نمیشه !! که دقیقا دلیل بر لج کردنشه ! با هر کلمه که تایپ می کنم خاطراتی که اینجا داشتم یکی یکی جلو چشمام رژه می رن !!...
-
Closed !
سهشنبه 26 آذر 1387 19:18
تعطیل شد !