-
...
شنبه 21 اردیبهشت 1387 13:56
مامان بزرگم هم دیروز به سلامتی از مکه برگشت . خودش اول از هرچیزی به مامانم گفت تسلیت میگم عموتون مرده ! مامانم جا خورد ! گفت پس تو میدونستی ؟! یهو مامان بزرگم زد زیر گریه ، گفت پس مرده ؟! تا نگو می خواسته یه دستی بزنه و از زیر زبونه مامانم حرف بکشه که کشیده ! این از مامان بزرگم . دیروز هم که کل روز رو بیرون بودم و...
-
گل آفتابگردون !
یکشنبه 15 اردیبهشت 1387 13:43
سلام . چطورین ؟؟!!! من که اصلا خوب نیستم ! پس فردا امتحان ریاضی دارم . هیچ نخوندم ! مریض هم شدم ! باز وسط امتحانا و سرماخوردگی من !!! خواب بودم که بابام اومد صدام کرد گفت نرگس بدو بیا که گلات در اومدن ! منم با اون حال بدم که تمام تنم درد می کرد یهو شارژ شدم و از جام پریدم بیرون و بدو تو حیاط ! دیدم یکی از اون سه نقطه...
-
روز معلم مبارک !
جمعه 13 اردیبهشت 1387 22:57
اول این که روز معلم مبارک باشه ... ! چیز بیشتری ندارم بگم . دوم : مامان بزرگم (مامان مامانم) رفت مکه . چند روز پیش . دقیقا یادم نمیاد کی بود . امروز براش آش پشت پا پختیم . من و مهسا و مریم هم رفتیم پخششون کردیم . البته اونایی که نزدیک بودن . یعنی ۴ محل اصلی !! بابای مهسا هم با مامان بزرگم رفته و خلاصش این که من از کت...
-
خلاقیت !
یکشنبه 8 اردیبهشت 1387 16:18
داداش عزیز و نابغم با کلی ذوق و شوق اومده میگه حافظ یه شعر برای سیستم عامل سیمبیان گفته . توجه بفرمایید : کیسه ی سیم و زرت پاک بباید پرداخت این طمع ها که تو از سیمبیان می داری غزل ۴۵۰ مخرب : جناب ککا ( ! koka=dadash ) پ.ن : کیسه ی سیم و زر کنایه از گرانی گوشی های سیمبیان دار است که لسانالغیب در آن زمان به این نکته ی...
-
خوش گذشت !
جمعه 30 فروردین 1387 22:13
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت خودم و بقیه ی خانومای وبلاگ نویس ! اصلا هم خسته نیستیم خیلی هم خوش گذشت جای آقایون هم اصلا نه خالی چون اونا همیشه خودشون تنهایی گردهمایی دارن بدون خانوما ! ما خانوما هم یاد گرفتیم خوب ! مگه ما چمونه ؟! مریم جون ، نجمه جون ، شنگول - منگول - حبه ی انگور جون ، تنها جون ، لیا جون ، ردپا و...
-
موبایلم سوخت !
سهشنبه 27 فروردین 1387 22:10
ورود خود را به جمع موبایل سوخته ها تبریک عرض می نمایم ! امروز موبایلم سوخت ! به همین راحتی ! چند وقتی بود تصمیم داشتم گوشیمو عوض کنم . ولی بعدش به این نتیجه رسیدم که گوشی خودمو با هیچی عوض نمی کنم و خیلی دوسش دارم ! مثل این که این تصمیم من زیادی به قلبه گوشیم فشار آورد و از هیجان مفرط سوخت ! گذاشته بودمش تو طبقه ی...
-
عید ، ۱۳ به در و ...
یکشنبه 18 فروردین 1387 17:58
سلام امروز انگاری یکم حوصله دارم . ولی فکر کنم پستم اونقدر طولانی بشه که شما حوصله نکنید بخونینش !! از کجا بگم ؟! از اول بدبختی ها میگم ... اسباب کشی شب عید ! دعا میکنم که هیچ کس دچار اسباب کشی شب عید نشه ... اسباب کشی کردنمون خودش یه قصه ی طولانی و مفصل داره ... ! سرتون رو زیاد درد نمیارم ! شب عیدی مثل بی کس و کار ها...
-
همینجوری !
چهارشنبه 14 فروردین 1387 22:26
تعریف کردنی زیاد دارم ولی حوصله ی تعریف کردن ندارم ... بعدا میام همه رو تعریف میکنم ... پ.ن:این پست جهت خالی نبودن عریضه و اعلام در قید حیات بودن می باشد و بس !
-
سلام !
جمعه 2 فروردین 1387 13:41
سلام من اومدم . بالاخره تو خونه جدید مستقر شدیم ... بساط کامپیوتر و اینترنت هم براه شد . اینجا دوباره ای دی اس ال به راه افتاد . راستی عید همگی مبارک ... سال خوب و پر برکتی داشته باشید . انشاالله وقت کنم و تک تک بیام و تبریک عید بگم . خونه جدید هم خوبه . بعدا بیشتر در موردش توضیح می دم . هنوز کامل جا نگرفتیم ....
-
اردو ۱۳۸۶ !
یکشنبه 5 اسفند 1386 20:52
رفتیم اردو . بد نگذشت . جای بدی نبود . مرکز تحقیقات طبیعی برازجان ! (راستی دارم با کیبورد جدید آپ میکنم ! اینقدر حال میده !! دیگه صدا نمی ده . تازه اسپیسش هم نشکسته . من کیبورد ندیده نیستما ! بهم نخندین !! ) خلاصه نزدیکای ساعت ۹:۳۰ بود که رسیدیم اونجا . خیلی سرد بود !!!! مخصوصا تو سایه که میرفتیم قندیل می بستیم !! روی...
-
خوش شانسی !
چهارشنبه 1 اسفند 1386 20:34
دیروز تا ساعت ۱۲:۳۰ داشتم تلفن صحبت میکردم ! رانندم هم ساعت ۱۲:۲۰ میاد دم در بیچاره ! منتظر من . همیشه هم کلی معطل میشه تا من برم . ولی دیروز تا ساعت ۱۲:۳۰ لباس عوض نکرده بودم . آخه اصلا هیچ میلی به مدرسه رفتن نداشتم ! امتحان دین و زندگی داشتیم و من هیچی نخونده بودم ! زمین هم میخواست بپرسه دفعه قبل هم بهش گفته بودم که...
-
علمی !!
جمعه 26 بهمن 1386 21:04
می خوام این پستمو علمی بنویسم . نخندینا ! ۱. قابل توجه اکثر خانم ها ! مخصوصا اونایی که استفادشون از لوازم آرایشی زیاده : چند شب پیش تو اخبار علمی فرهنگی هنری شنیدم . شاید خودتون هم شنیده باشین ؟! ولی مطمئنم بیشترتون نشنیدین . خیلی هم جالبه ! از استاندارد بودن رژ لب خود مطمئن شوید ! پایین انگشتت شستتون یه بر آمدگی...
-
قر و قاطی ...
سهشنبه 16 بهمن 1386 09:41
اول از کجا شروع کنم ؟! از یه جایی شروع می کنم دیگه ... دیروز المپیاد زبان داشتم ! همه میگفتن سعی کن رتبه اول بیاری تا بری استانی ! بعد بری کشوری ! و بعدش هم از کنکور معاف شی !!!! هرچی من میگفتم بابا این قلابی و از این چیزا نداره تو گوش کسی فرو نمی رفت که نمی رفت !! خلاصه رفتیم سر جلشه امتحان . جلسه امتحان کجا بود ؟!...
-
...
شنبه 6 بهمن 1386 12:24
چی بنویسم آخه ؟! تقریبا میشه گفت حرف برای گفتن دارم . ولی حوصله ی نوشتنش رو ندارم ... حتی حوصله ی ادامه دادن حج نامم رو هم ندارم ... هر روز یه اتفاقاتی برام میفته که به خودم میگم حتما میرم امروز اینو تو وبلاگم می نویسم ولی وقتی وبلاگمو باز میکنم اصلا حسش نمیاد !!! غیبتم قراره طولانی تر هم بشه چون به زودی نتمون قطع...
-
سعی می کنم !
دوشنبه 24 دی 1386 14:13
سعی میکنم همه چیز رو فراموش کنم ... تمام خاطرات قشنگ و حتی کبود گذشته رو ... سعی می کنم دلم رو به زیبایی های گذشته خوش نکنم ... باید واقعیت رو ـ اون چیزی که در حال حاضر در حال رخ دادنه ـ تمام و کمال ببینم ... می دونم ... الان خیلی چیزا فرق می کنه ... الان دیگه هیچی مثل گذشته نیست ... اینو بار ها گفتی ... سعی می کنم که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 دی 1386 19:15
حوصله ی هیچ گونه آپ کردنی رو ندارم ...
-
سوپر مارکت !
یکشنبه 2 دی 1386 13:44
قراره به زودی اتاقمو سوپر مارکت کنم !!! البته از امروز راه افتاد ! چیزی لازم داشتید تشریف بیارید !!! از هر چیزی (از شیر مرغ گرفته تا جون آدمیزاد !!) به مقدار زیاد داریم . برای خرید های خوانوادگی هم آماده ایم ... !!! چیپس ! پفیلا (در طمع های مختلف!) ! آب آلبالو ! شیر کاکائو ! بیسکویت (در انواع مختلف !) ! آلوچه ! قره...
-
حج نامه . قسمت هفتم !
پنجشنبه 29 آذر 1386 19:21
بالا خره شروع به نوشتن کردم ! امیدوارم خدا یاری بده و تا آخر برم ... بریم سر اصل مطلب : قبل از ایران به نظرم کشور مالزی وارد شده بود . خیلی منظم و مرتب نشسته بودن و دعا می خوندن و بعضی ها هم مشغول خوندن نماز روی فرش سبز بودن ... با خودم گفتم وقتی می شه با این همه آرامش اعمالمون رو انجام بدیم پس این همه عجله و نگرانی...
-
...
یکشنبه 25 آذر 1386 18:55
چی به سرم اومده ؟! اینجا رو که خوندم بعد از مدت ها یادم اومد که خیلی وقته که حج نامه نمی نویسم ... خیلی وقته که تمام قول و قرارایی رو که با خدای خودم گذاشته بودم فراموش کردم ... از همه چیز عقبم ... خدایا منو ببخش ... دیگه فقط در صورتی پست می کنم که بخوام حج نامه بنویسم ... چه زود همه چی رو فراموش کردم ... خدایای من...
-
ک ن ک و ر !!!
سهشنبه 20 آذر 1386 23:43
چپ کنکور ! راست کنکور ! بالا کنکور ! پایین کنکور !!!!!!!! هـــــــمـــــــــــــه جــــــــــــا کنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــور !!!!!!!! منم تازه دارم جزو کنکوری ها می شم ! تازه داره اضطراب کنکور منو هم می گیره ! خوش به حال...
-
نمی دانم !!
یکشنبه 11 آذر 1386 17:18
غمگین ، آرام ، مطیع ... همچون طاووسی با وقار ... پس آن شور و نشاط همیشگی ات کو ؟! احساسات من زیر کدامین قطعه ی سنگ مدفون گشته اند ؟! با من از عشق بگو ، و نه هیچ چیز دیگر ... در قید و بند ها گم شده ایم ... تا کی و تا کجا ؟! سرد است ! همه جا یخ زده است ! صدای شکسته شدن یخ های قلبم را مدت هاست که نشنیده ام ... بشکن ، با...
-
:-؟؟
شنبه 3 آذر 1386 18:24
دیشب با خاله اینا تصمیم گرفتیم بریم شام بیرون بخوریم . منم تازه از حموم در اومده بودم بدن و سینوسم هم که زپرتی ! خلاصه رفتیم که تو خیابون ساحلی کنار دریا بشینیم ... هرچی جلوتر میرفتیم جای پارک کم یاب تر می شد !!! به نظرم دیشب تموم ماشینای بوشهر ریخته بودن تو خیابون !!! بابام میگفت یعنی تو بوشهر اینقدر ماشین وجود داره...
-
دارم ذوق مرگ میشم !!!
یکشنبه 27 آبان 1386 11:42
دارم واقعا ذوق مرگ می شم !! من به خودم امیدوار شدم !!! من کنکور قبول می شم !!! کی گفته قبول نمی شم ؟!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!! هر کی گفته چشش در آد من قبول می شم !!! امروز کارنامه آزمون سنجش رو دادن من می توانم ... از این به بعد می خوام درس بخونم ... رتبه هام : توی کنکور آزمایشی گروه علوم تجربی : رتبه در شهر ۶۶ - تعداد شرکت...
-
تولد !
یکشنبه 20 آبان 1386 23:05
۲ سال گذشت ... به روایت زندگی ۲ سال که دارم توی این وبلاگ می نویسم و از این بابت خیلی خوشحالم ... خیلی وقت ها خیلی چیزا بوده که دلم می خواسته اینجا بنویسم ولی می دونستم که نمی شه ! یا می نوشتم و پاک می کردم یا تو دلم نگه می داشتم و کلا از نگارشش منصرف می شدم ... ولی با این وجود باز هم تونستم خاطرات تلخ و شیرین زیادی...
-
کنکور !!!
شنبه 12 آبان 1386 13:57
غول بی شاخ و دم کنکور !!! برای من که بیشتر از یه بچه گربه ی ملوس نیست !!! این روزا اینقدر تست زدم و درس خوندم که چشام داره قیلی بیلی می ره :دی (تمام افعال این جمله معکوس بودند !) دیروز کنکور داشتیم ! البته آزمایشیش !! اگه کنکور واقعی هم بخواد همین باشه به نظر من همه قبولن . به نظرم خیلی آسون اومد با این که اصلا درس...
-
مدرسه جدید !
دوشنبه 7 آبان 1386 15:40
دیدین ؟!! دیدیــــــــن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!! آخرش ما رفتیم تو مدرسه ی جدید همه ی معلم ها و دانش آموزا خوشحالن . نمی دونین روز اول چقدر همه ذوق می کردن موقع افتتاح مدرسه برق اشکو تو چشای مدیرمون دیدم ... واقعا خیلی با مسئولیت و زحمت کشه . شاید اگر حمایت مدیرمون نبود هیچ کس به حرفمون اهمیت نمی داد ... ! تاریخ ام ابیها...
-
اعتراض !!
یکشنبه 29 مهر 1386 19:44
ما اعتراض داریم ! مدرسه نیاز داریم !!! این شعاری بود که امروز بچه های ام ابیها توی مسیر از مدرسه تا آموزش و پرورش شهرستان فریاد می زدن ! خیلی وقت بود که تو فکر یه اعتصاب یا یه تظاهرات بودیم ! باید به مسئولین می فهموندیم که ما ببو گلابی نیستیم و وعده های الکی و شعارهای تو خالی نمی خوایم ! چند وقت پیش کل مدرسه برق نداشت...
-
خوش آمدی !
پنجشنبه 26 مهر 1386 01:26
اطهر خانوم آبجی بنده هم بازگشتند !!! مقدمشان گل باران اونایی که تو وبلاگش می رفتن فکر کنم علت غیبتش رو بدونن ! سایتش فیلتر شده بود !!! برین بخونین تا دلیل فیلتر شدن وبلاگشو بفهمین !!! خیلی با مزست !!!!! از این به بعد مواظب کلماتی که تو وبلاگتون به کار می برین باشین !!! میترسم اون کلمات رو بگم منم فیلتر بشم !!! پیام...
-
عید فطر
شنبه 21 مهر 1386 02:26
عید فطر همگی مبارک ... من عید فطر و عید قربان رو خیلی دوست دارم ... عربا رسم جالبی دارنا ! روز عید فطر مثل روز عید نوروز ما خونه تکونی می کنن و لباس جدید می خرن و می پوشن و به هم عیدی میدن ... ولی من عید نوروز که نشون ملیت ـ اصالت ـ فرهنگ و نهادمونه رو با هیچی عوض نمی کنم !
-
... + حج نامه قسمت ششم !
چهارشنبه 18 مهر 1386 02:05
دیدین ؟ باز هم تنبل شدم !!! - خانومه تهرانیه داشت برام توضیح میداد که روضه چیه و چه اعمالی رو باید اونجا انجام داد . هر چی بیشتر می گفت شاخ من بیشتر می زد بیرون ! به ما در مورد هیچ کدوم از اون چیزا نگفته بودن ! در حدی که من نمی دونستم تو روضه رضوان چه خبره !!! گفت که روضه ی رضوان به فاصله ی بین زری پیغمبر تا منبر...