۲۰ ساله شدم ! به همین راحتی ! به همین خوشمزگی !
دیروز روز تولدم بود . نمی دونم چرا معمولا روز تولدم دپرس هستم !
همیشه منتظر یه اتفاق خاص و هیجان انگیزم که هیچوقت هم اتفاق نمیفته در نتیجه دپسرده میشم !!
دیروز هم مثل همیشه !
تنها تفاوتش این بود که مامانم هی میرفت و میومد میگفت تولدت مبارک و با این کارش هی رو اعصاب من پیاده روی میکرد !!
و اما شب ...
با 2تا پیتزا خانواده ی گنده و یه کیک کوچولوی خوشگل از خودمون پذیرایی کردیم .
بازم بهتر از هیچی بود !
خوب بود یه تکونی به خودشون داده بودن
کادو ها هم فعلا الالحساب و تخیلی پرداخت شده پس همچین امیدی بهشون نیست
اینم 20 سالگی من !
میگن دارم پیر میشم ، راسته ؟!! :-؟
می خوام بنویسم !
دلم میخواد بنویسم ! یهو هوس کردم بنویسم !
می خوام برای خودم بنویسم ! از چی و کی و کجا نمی دونم !
سوژه ندارم برای نوشتن !
فقط دلم می خواد بنویسم ! اینجا ... مثل قدیما ...
بنویسم ... می نویسم ... می نویسم ...
این روز ها داره تقریبا آروم می گذره .
یه هدف تو مغز و قلبم دارم که هی کم رنگ و پر رنگ میشه ! از خدا می خوام که قوتشو بهم بده تا با تمام توان پررنگ و پراثرش کنم !
همچین پررنگ حکش کنم تو ذهنم که با هیچ پاک کنی پاک نشه و تا زمانی که بهش برسم پررنگیش چشممو بزنه !
راه رسیدن بهش یه سختی هایی داره و بعد رسیدن بهش تازه سختی های جدید از راه میرسن !
سختی هاشو دوس دارم !
اصلا از زجر کشیدن خوشم میاد ! میدونی که ؟!
می خوام واسش زجر بکشم ! زجرش شیرینه ... !!!
می خوام به همه و مخصوصا به خودم ثابت کنم که جای من کجاست و کجا برام بهتره که باشم !
موقعیت الانم ارضام نمیکنه !
بیشتر از این می خوام !
بیشتر از این حقمه ...
میرسم بهش .
پ.ن : بُلد شده برای تو ! برای خودم !
پ.ن : دخترکم دیگه جمله میگه ! انرژی این روزهای خونه ی ما ...