وقتی رسیدیم مدینه من خواب بودم .بچه ها که بیدارم کردن گیجه گیج بودم .با کلی زحمت خودمو از اتوبوس کشیدم پایین . تلو تلو می خوردم و به زور ساکمو می کشیدم . رفتم یه راست تو هتل .لابی هتل خیلی کوچیک بود . هم بچه های شیراز هم بوشهر اونجا بودن به خاطر همین نصفشون تو خیابون ایستادن .من سرمو گذاشته بودم رو شونه ی یکی از بچه ها و چرت میزدم .کلی دقت کردم تا صدای مدیر هتل رو بتونم یشنوم . از طرف بعثه (از املاش مطمئن نیستم) مقام معظم رهبری برای هتل ایرانی ها عوامل ایرانی فرستاده بودن . مدیر هتل اسمش آقای حسنی بود . شروع کرد صحبت کردن و خوشامد گویی کرد و بعد گفت احتمالا همتون باید متوجه ی مسجدالنبی که انتهای خیابونه و از اینجا پیداست شده باشین . ولی من متوجه نشده بودم . خواستم برم نگاه کنم ولی بدنم نمی یومد ! خلاصه بعد از این که کلی حرف زد و هر ۵ دقیقه یه بار تاکید کرد که به خاطر این که میدونه ما خسته هستیم سخنش رو کوتاه کرده ولمون کرد بریم بخوابیم . با بچه رفتیم و اتافمون رو پیدا کردیم . طبقه ی ۴ بودیم . اتاق ۴۰۷ . یه اتاق سه تخته من به اولین تختی که رسیدم خودمو انداختم روش و گرفتم خوابیدم . هنوز چشم گرم نشده بود که تو تلفن (یا به عبارتی بلند گو) اعلام کردن پاشین برای نماز صبح . با یه بدبختی و خواب آلودی اولین نمازمون رو تو عربستان ـ مدینه خوندیم . صبح با صدای در از خواب بیدار شدم . رفتم در رو باز کردم دیدم یکی از بچه هاست می گه مگه نمیاین حرم ؟ گفتم چرا میام . گفت خوب زود بپوش . ما سریع پوشیدیم رفتیم پایین دیدم هیشکی نیس ! بعد مدیر هتل اومد گفت کجا خانوما ؟ گفتیم حرم ! گفت اتوبوس رفت شما هم نمیتونین تنهایی برین مخصوصا که روز اولتونه ! ما هم غمگین و افسرده رفتیم بالا . یهو یادم اومد که حرم از تو پنجرمون پیداست . دویدم رفتم دوربین رو برداشتم و هم از دور زیارت کردم هم عکس گرفتم .
بعد از ظهر برای نماز مغرب و عشا قرار بود بریم حرم . نمی دونستم چه حسی باید داشته باشم . دلم یهجوری بود . اولین باری بود که می خواستم مسجد پیغمبر رو که همیشه تو تلویزیون میدیدم و حسرت دیدنش رو می خوردم از نزدیک ببینم . اتوبوسمون یه جا تو خیابون وایساد گفت بقیه راه رو باید پیاده برین. از خیابون رد شدیم بعد وارد یه پاساژ شدیم که همش طلا فروشی بود .از او پاساژ که رد شدیم گلدسته های حرم پیدا اومد . نمی دونستم با دیدنش چطوری میشم ؟! اما از همون موقع احساس کردم نفسم تو سینه حبس شده . وقتی رو به رو حرم قرار گرفتم تنها کاری که از دستم بر می اومد این بود که فقط بایستم و با تحسین نگاه کنم . من گریم نگرفت . نمی دونم چرا ؟ خیلی ها بهم می گفتن بی حسم . ولی من احساس می کردم اینا همش خوابه . هنوز باورم نشده بود . بعد از اون دفعه دفعات زیادی رفتم و بیشتر نمازهام رو اینجا پشت سر پیغمبر خدا و به جماعت خوندم . وای نمی دونین کسی که قران میخوند چقدر قشنگ و دلنشین می خوند . چقدر اذون اونجا دلنشین بود . چقدر حال و هوای اونجا دلنشین بود ... خدا نصیبتون کنه . نصیب منم بکنه که یه بار دیگه برم ...
این عکس مسجدالنبی که از انتهای خیابونی که هتل ما توش قرار داشت پیدا بود . اسم هتلمون قصرالکریم بود .
اینم عکس قاچاقی که از مسجدالنبی گرفتم .
تو پست بعدی عکس های مسجدالنبی رو می ذارم .
ادامه دارد ...
با سلام خدمت مدیر وب سایت
وبلاگتونو دیدیم مطالب خوب و جالبی نوشتین: خوبه نشون میده که برای بهبود هر چه بهتر وبتون دارین زحمت میکشین
برای همین ما تبادل دو طرفه لوگو یا لینک به شما پیشنهاد میکنمیم"به چه دلیل؟
1= بازدید روزانه سایت ما بیش از500 نفره و اگه شما هم تو سایت ما باشید
صد در صد کسانی هستن که از طریق ما یه وبلاگتون سر میزنن
2= افرادی از نقاط مختلف کشور شبانه روز برای تبلیغ این سایت فعالییت میکنند (عده ی زیادی هم هستند که حتی از سایت خرید می کنند )
3 = کار اصلی سایت ما فروش صنایع دستی " نرم افزار" پزشکی " ورزشی و لوازم مایحتاج زندگی و..... به صورت آنلاین در سراسر کشور
4 = در دسترس بودن دیگر وبلاگ نویسان و رفع مشکلات و یاری جستن ازیک دیگر
مدیر گرامی
در صورت تمایل این کد را
</p>
</p>
<p>
<a title="فروشگاه بزرگ بازار روز بیا تو" target="_blank" href="http://www.bazareroz.com">
<img border="0" src="http://www.bazareroz.com/iamges/bazar.gif" width="169" height="174">
در قسمت اول یا آخر ویرایش قالب خود کپی کنید
و بعد از اینکه کد را داخل سایتتون گذاشتید به این آدرس
(وبلاگ سایت ما) رفته
www.bazareroz.mihanblog.com
و در قسمت نظرها کد لوگو یا بنر سایت تونو به ما بدین و یا اگه کدی نداشتید آدرس وبسایتتونو با عنوان به ما بدید
تا ما بلافاصله شما رو در پیوند های
Www.BazareROZ.Com
قسمت بهترین وب سایت های سال 1386 (لینکتونو)یا لوگو تونو بزاریم
با آرزوی موفقییت برای شما به امید پیشرفت هر چه بیشتر کشور عزیزمان ایران
بازم بهتون سر میزنیم
ما هر روز آنلاین هستیم
وقتی نوشته هات رو میخونم حس حضور در اونجا رو با تمام وجود احساس میکنم...
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون
او به مقصدها رسید و ما هنوز آواره ایم!
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم!
....................
همه روز روزه بودن
همه شب نماز کردن
همه ساله حج نمودن
سفر حجاز کردن
زمدینه تا به کعبه
سر و پا برهنه رفتن
دو لب از برای لبیک
به وظیفه باز کردن
به مساجد و معابر
همه اعتکاف جستن
زملاهی و مناهی
همه احتراز کردن
شب جمعه ها نخفتن
به خدای راز گفتن
زوجود بی نیازش
طلب نیاز کردن
بخدا که هیچ کس را
ثمر آنقدر نباشد
که بروی ناامیدی
در بسته باز کردن
( نسرین جعفری)
خوابالووو !
چه خوب تعریف میکنی .
دلمو آب کردی که
لام نرگس جون.منم می خوام)): اما می دونم سعادت اینجور جاها رفتن و ندارم)):من خیلی بدم خدا دوسم نداره می دونم)):
دلم خیلی گرفته کاش منم می تونتم برم
سلام خوبی ؟!! عجب ! پس خوش گذشته !! اما این عکس دزدکی هم ممکنه اون دنیا یقتو بگیره و آهن ذوب شده بریزت تو گلوت !!!!!!!!!!!!!!
هیچ جا نمیریم همینجا هستیم .. ما منتظر قسمت بعدی هستیم
سلام
نمیدونستم رفتی حج !
قبول باشه انشالله
سلام ...
انشالله روزیه ۷ مرتبگیت باشه!
چقدر از حرم دور بودید.هتل ما توی اون ردیف هتل هایی که دارند می سازند بود.هتل جوهره العاصمه.با حرم 3 دقیقه فاصله داشت.
ضمنا من و دوستم اصلا قاچاقی عکس نمی گرفتیم.فکر کنم تمام عکسهای مکه و مدینه ما به 900 رسید!
اینجا چه قدر خوشگل شده
مبارکه قالب جدید
حاج خانوم ما چه طوره؟توی این متن که همش خواب بود :دی
کانون شیفتگان حضرت قائم (عج) برگزار می کند:
جشن میلاد امام زمان
سه شنبه 6 شهریور 1386
بعد از نماز مغرب و عشا
روبروی سفره خانه سنتی قوام- کنار ساحل دریا
با حضور وبلاگ نویسان استان بوشهر
بابا حاجی ... بابا عکاس ! بابا سفرنامه :) میلاد امام زمان مبارک
قبول باشه و قسمت بشه مجدد بری گلم
سلام به نرگس خانم گلX:
منتظر ادامه هستیم
سلام عزیز نویسنده
۱-حج نامه ات را خواندم ٬عالی بود و بهتر از مال من!
۲-ادداشت های قدیمیت را میخواندم ٬روزی که دوم تجربی بودید٬فکر کنم حالا پیش دانشگاهی هستید و من هم امسال برای اولین بار(!) به کلاس دوم تجربی می روم٬تجربی قشنگ است؟
۳-از نوشتنت خیلی خوشم آمده! میخواهم لینکت کنم ٬حاضر به تبادل لینک هستید؟
۴-از سر زدنتان ممنون!
۵-نثر نوشتنم به دل هیچکس ننشت ٬حالا در گوشه ی سلول خود نشسته ام و منتظر قدم ها و نظرات شما هستم
۶-با چیز نوشته ای جدید به روزم!
خیلی خیلی ممنون- ا.ح
چه عکسهای با کیفیتی
خوشا به سعادتتون
پیشاپیش ماه مبارک رمضان را به شما تبریک می گم
ان شاءالله منتظر تلاوت های قران قاریان بوشهر قبل از اذان مغرب در شبکه استانی بوشهر در این ماه باشید بنده هم افتخار قرائت دارم
موفق باشید
سلام /. چقدر حس خوبی بهم دادی . ممنونتم /.
به آسمان چشمانم سپرده ام همیشه ابری باشد تا بی او بودن را تا ابد گریه کنم...
من دنیا و همه ی مظاهرش رو ارزونی خودِ خدا کردم و زمان رو تنها به سختی بر دوش یدک میکشم...فقط همین!!!
آره عزیزم، عکس ِ خواهرمه...
سلام نرگس جون من آپم دوست داشتی بیا عزیزم
یا حق
نرگس جان من آپ کردم!
بیای خوشحالم میکنی...
سلام
یادم نمی یاد کدوم مطلبتو خوندم ولی حتما خنده دار بوده که گفتم! :)
ایول!
تو هم شدی حاجی؟ :)
حتما خیلی هم خوش گذشته.واسه من که بهترین سفر بود البته سال پیش :)