همچنان حس نوشتن ندارم !
اصلا کلا بی حسم !
ولی تو این سال جدید یه چیزی بنویسم تا یادگاری باشه بعدا ...
سال 88 ... !
سال خوبی بود . خیلی خیلی بهتر از سال 87 !
توی این سال خیلی چیزا رو یاد گرفتم و خیلی تغییرا رو تو خودم احساس کردم ! لحظه ی تحویل سالش با اشک و آه شروع شد ! ولی خدا را شکر واسه شخص من خالی از اشک و آه بود !
خیلی از عزیزا رو اواخر این سال از دست دادیم ! یهو همشون با هم رفتن !
اما مرگ حقه !
من که دیگه یا از هیچی ناراحت نمیشم یا اگه بشم فقط چند ثانیه طول میکشه !
بعضی وقت ها از این قابلیت جدیدم وحشت میکنم اما بعضی وقت ها هم بهش افتخار میکنم !!
و اما سال 89 !
به نظر سال خوبی میاد ! من و خواهرم تا 30 دقیقه قبل سال تحویل تو بازار بودیم !!! :دی و مامانم همینجور حرص می خورد که لحظه سال تحویلی کجا پاشدین رفتین
مامان و بابا تعطیلات رو مجردی رفتن سنندج !
من موندم و داداشم و خواهرم ! که بعدا مهیلا هم بهمون اضافه شد !
13 روز عید امسال از همه ی سال ها بهتر بود !
من و اطهر و مهیلا یه شغل واسه خودمون پیدا کرده بودیم و هر روز می رفتیم سر کار
کلی خوش می گذشت !!! بعضی وقت ها اینقدر می خندیدیم که دیگه نفسمون بالا نمیومد !!
شب ها معمولا زیتون و روز ها هم ناهارمون دستمون بود و یه جایی کنار دریا می نشستیم می خوردیم !
خلاصه خیلی خوش گذشت ...
امیدوارم کل سال به همین خوشی باشه ...
برای همه سال خوبی رو آرزو می کنم .
پ.ن : یادمون بمونه ! هیوندای کوپه پلاک 49 ! ------
پ.ن : 2 دور ، دور فلکه ! دور دور ! عمه خانوم هم پایه
دور نوشتن خط کشیدم ! ولی چرا ؟!