وب نوشته های من

می نویسم برای ثبت لحظه های زشت و زیبایم...دوست داشتی بخون !

وب نوشته های من

می نویسم برای ثبت لحظه های زشت و زیبایم...دوست داشتی بخون !

پایان(...)

بالاخره امتحانام تمام شد...

نه با نتایج خیلی خوب ولی تمام شد...امسال که قصد درس خوندن داشتم مریض شدم و این وضع مجال درس خوندن رو نداد...

امتحان اولم که ریاضی بود رو که اصلا نرفتم بدم...مدیرمون هم گفت چون سوم هستم و باید حتما نمراتمون جمع بشه باید شهریور امتحان بدم ! با وجود این که حالم خیلی بد بود ولی تمام سعی خودم رو کردم و درس خوندم ولی دیگه نکشیدم برم سر جلسه...چون ۴ روز اصلا لب به غذا نزده بودم بدنم ضعیف شده بود و اصلا نمی تونستم بشینم چه برسه به این که بخوام راه برم خلاصه این امتحان رو از دست دادم.حالا باید برم با مدیرمون صحبت کنم یه خورده هم پاچه خواری تا شاید اجازه بده ازم امتحان بگیرن...دعا کنین قبول کنه...

امتحانای بعدی رو هم به همین ترتیب گند زدم چون خیلی از دور درس خوندن دور افتاده بودم و تا رو دور اومدم امتحانام تموم شد ! همش دارم با خودم می گم کاش امتحانا از اول شروع می شد ... امتحانای اخریم رو خوب دادم...امار فکر کنم ۲۰ بشم ادبیات فکر کنم حدودای ۱۹ سر امتحان تاریخ هم که باز حالم بد شد و مجبور شدم برگمو بدم بیام بیرون فکر کنم حدود ۱۶ بشم...بقیه سوالا رو بلد بودم...بعدش هم زمین شناسی بود که بدجوری دپرسم کرد اخه من باید برای مالوندن پوز معلمم ۲۰ میشدم که متاسفانه ۵/۱۹ شدم

به حر حال تموم شد...احساس می کنم روحیم از خستگی کپک زده ولی از فردا باید دوباره برم مدرسه تازه نوبت صبح هم هستم و هیچ فرصتی برای استراحت و تازه کردن نفس نیست...

 

 

 

بازی

منم به این بازی توسط مریم خانومه بی معرفت دعوت شدم...

نمیدونم به چی اعتراف کنم؟!

۱.دیوونه ی پرنده ها هستم...

۲.عاشقم...

۳.اون تو گردنی طلایی که موقعی که چهارم دبستان بودم پیدا کردم حدس میزدم صاحبش کی باشه ولی به رو خودم نیاوردم...

۴.امسال و پارسال تمام امتحان های شعر حفظ رو با تقلبی کامل گرفتم...(از قبل تو خونه تو یه کاغذ کوچیک مینوشتم و با خودم میبردم سر جلسه.روش خیلی خوبیه شما هم امتحان کنید ! )

۵.دوست دارم با دیگران شوخی کنم ولی خودم اصلا جنبه ی شوخی رو ندارم...

خیلی بی مزه بود نه؟

نمیدونم اون کسی که این بازی رو شروع کرد چه علاقه ای به عدد ۵ داره؟ من بیشتر وقت ها تو دفتر کلاسی شمارم پنجه !

و کسایی رو که به بازی دعوت میکنم : ابجیم ، اقا فرزاد ، اقا سعید ، ایلین ، گندمین .

همه رو بقیه دعوت کرده بودن . اگه اونایی  که دعوت کردم از این بازی خوششون نمیاد دیگه باید ببخشن !

مرغ عشق...

 امروز کلاس تست زیست داشتیم و باید بعد از مدرسه برای کلاس می موندیم...

من هم مثل اغلب اوقات زنگ خونه که خورد وسایلم رو برداشتم و به سمت کلبه راه افتادم...هر چند مغازه ی کوچیکیه و صاحبش هم خیلی بد اخلاق ولی ساندویچاش بد نیست . قیمتشون هم مناسبه در ضمن تنها جاییه که نزدیکه و میتونم برم سریع ساندویچ بخرم و برگردم...رفتم تا رسیدم به کلبه.به محض این که رسیدم یه چیزی نظرمو جلب کرد . یه خانوم ! لباساش ترکیب خیلی عجیبی داشت و ارایشش هم افتضاح نظر رو جلب میکرد . من هم شروع کردم از پایین به بالا برانداز کردن... یه پوتین چرمی که دور پاش رو یه فلز مسی رنگ مثل کولیها پوشونده بود که کنارش پاش هم یه نگینه گنده ی قرمز تو ذوق بزن قرار داشت ‌! یه شلواره جین که پایینش به طرز خیلی وحشتناک و ناشیانه تا خورده بود ! یه پالتو چرمی خیلی کوتاه که اصلا به تیپش نمیومد ! ودر اخر هم یه شال سیاه و سفید ابروبادی که جلوش گره خورده بود ! حالا میرسیم به صورتش !!!! پنکیکاش داشت از صورتش چر (chor) میکرد ! اینقدر ریمل زده بود که مژه هاش چپه شده بود !! و رژ لبش رو انگار بدونه این که تو ایینه نگاه کنه زده بود ! من در نگاه اول که دیدمش به نظرم یه پیر دختر اومد که وضع اخلاقیش هم زیاد خوب نیست...ولی تو صورتش که دقیق شدم متوجه شدم اونقدر ها هم که فکر میکردم پیر نیست ! به هر حال ساندویچ خانوم اماده شد و بعد از کلی خوش و بش با فروشنده و دلبری کردن رفتش...وای خدا سرمو که برگردوندم دیدم سوار زانتیا شد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! فکر کنم از اون دهاتی های تازه به دوران رسیده بود...!

خلاصه ساندویچ من هم اماده شد.گرفتم و رفتم مدرسه. جدیدا کنار مدرسمون یه اقاهه میاد بساط پهن می کنه...فال حافظ هم داره. از اینا که با مرغ عشق میگیرن... منم رفتم جلو گفتم ببخشید اقا من میتونم مرغ عشقتون رو تو دست بگیرم ؟! - گفت گازت میگیره ها ! - گفتم نمیگیره... گفت خوب بیا بگیر...

منم رفتم ازش گرفتم.نمیدونین چقدر نرم و خوشگل بود.دلم می خواست فشارش بدم اما گناه داشت.کلی بوسش کردم...اینقدر کوچولو بود ...

چون دستم به وزن و بدنه طوطی عادت کرده بود اون مرغه عشقه به نظرم خیلی کوچیک و لاغر اومد. واقعا لاغر بود ؟!

یاد بگیر !