وب نوشته های من

می نویسم برای ثبت لحظه های زشت و زیبایم...دوست داشتی بخون !

وب نوشته های من

می نویسم برای ثبت لحظه های زشت و زیبایم...دوست داشتی بخون !

به به !

رتبم ۲۰۰۰۰ تا رفت پایین !

ترازم ۶۰۰ تا اومد بالا !!

به به !

تازه شیمی رو هم ۸۷ ٪ زده بودم ... ولی کلی غصه خوردم یه سوال خراب جواب دادم . آخه سوالرو بلد بودم ! الکی خراب زدمش ! وگرنه ۱۰۰ می زدم !

سوالش شکل داشت بعد آخر خود سوال تذکر داده بود که شکل رو از راست به چپ نگاه کنین ! بعد منه خنگ اومده بودم طبق صورت واکنش شکل رو از چپ به راست نگاه کرده بودم

در نتیجه یه سوال مفت و مجانی از دست دادم نمره منفی هم خوردم !

این هم از کنکور دیروزمان !

دعا کنین برام ...

خوب چه خبر ؟!

جمعه چه خبره ؟! باز که درست و حسابی خبر کسی ندادین ! میگم این سایت خانه ی وبلاگ نویسان چیکارست ؟! پس چرا کسی آپش نمیکنه ؟! به درد همین موقع ها می خوره دیگه !! حداقل یکی که از برنامه درست و حسابی خبر داره یه همتی بکنه و برنامه رو با جزییات توضیح بده تو وبلاگش !!(اضافه شده در بعدا : این جمعه منظورم همون 3شنبه 19ام بود ! قاطی کرده بیدم )

اه ! باز این انگشت من ورم کرد ! نمی دونم چه مرگشه ! چند وقتیه که هی نقاط مختلف دستم بیخودی ورم میکنه ! یا بهتر بگم نقاط مختلف بدنم !

فکر کنم منم رو به موتم



پ.ن : ۲ - ۳ روزیه که تمرکز اعصابم به شدت به هم ریخته ! دیگه دارم کم میارم !

پ.ن : کیکی همچنان اجازه نمیده که بهش دست بزنم !

واکنش های تعادلی !

الان مخم شده سرشار از واکنش های تعادلی !!

!

خیلی وقت بود که شیمی نخونده بودم ...

یادم رفته بود که اصلا چی هست شیمی !!

کم کم دارد خوشمان می آید !

البته قبلا نیز خوشمان می آمد اما بسکه نمی خواندیم و نمره های افتضاح نصیبمان(نسیب ؟! این یک عدد نکته ی کنکوری بید !!) میشد دل زده شده بودیم !!

همین الان پشتیبانم زنگ زد

روش نشد بهم بگه خجالت بکش با این درصدا و ترازت

میگه تو که تو خونه ای ! بیکاری عزیزم ! چرا درس نمی خونی ؟!

نمیدونه که من شدم کوزت خونه ! مس میسابم ! یخ حوض میشکنم !!

ولی جدی جدی دیگه سیب زمینی سرخ کردن رفت تو پاچه ی منا ! مامانم خوشش اومد !

به یه دست سوخته راضی نشد ! منتظر دومیشه !!

ها ؟! چی ؟! کنکور دارم ؟! برم درس بخونم ؟!

خو باشه می رم ...

آش رشته ...

آخ که دلم چقدر هوس آش رشته کرده بود ...

این روزا دلم هوس خیلی چیزا میکنه !

بعد از ظهر داشتم به مامانم میگفتم آش رشته میخوام و ازش قول گرفتم که آش رشته بسازه ...

بعد رفتم خوابیدم ...

وقتی بیدار شدم دیدم که ظرف خوشگل آش رشته روی کابینته !!

هیشکی هم خونه نبید

فکر می کنید چیکار کردم ؟!

با کله رفتم تو ظرف آش رشته !!

ای خدا پدر و مادر اونی که آش رشته آورده بود رو بیامرزه !!

هنوز که کسی نیومده بگه که کی آورده ...

فک کنم آش یکی از مکه ای ها بود ...

خوش به حالشون ...