اینجا رو خیلی دوس دارم ... ولی از دستش خسته شدم !!
دیگه از این سانسور های اجباری ...
از وحشتی که نسبت به حرف های مردم باید داشت ...
از حرف و حدیث هایی که هر لحظه انتظار شنیدنشون می ره ...
از این که خیلی وقت ها شده که با خیلی حرف ها اومدم ولی از نوشتنشون پشیمون شدم ...
از این که اینجا با دلم یکی نباشه ...
خسته شدم !!
و این خستگی داره باعث میشه که یه افکار جنون آمیز به سرم بزنه !!!
پ.ن:بعضی وقت ها دلم میخواد بعضی حرف ها رو به بعضی افراد بزنم ولی از عواقبش میترسم ...
پ.ن:یعنی میشه که بشه ؟!
پ.ن:شاید در آینده ای بسیار نزدیک این صفحه چشمانش را به سوی دنیا ببندد !!
پ.ن ۱ : عکس برگشت سر جاش .
پ.ن ۲ : سلام چطورین ؟!
پ.ن ۳ : اینو خودم کشیدم . ابزار نقاشی : آبرنگ - گواش .
پ.ن ۴ : دچار جنون تلخ شدم !!
الان داره از عصبانیت از مخم دود در میاد !!!
می دونین چرا ؟!
حالا میگم خدمتتون !!!
خیر سرم برداشتم رفتم بانک که از حسابم پول بردارم !!
به مرده میگم آقا میخوام از حسابم پول برداشت کنم ! اونم یه فیش داد گفت اینو پر کن . ما هم پر کردیم . بعد فیشو ازم گرفت یه خورده تو کامپوترش نگاه کرد گفت امضاتونو عوض کردین ؟!
من : ! نه !! گفت خوب همون امضایی که برای افتتاح حساب زدین پشت فیش هم بزنین !
گفتم من که حسابو باز نکردم ! بابام باز کرده برام !
گفت خوب برو پیش رئیس شعبه بهش بگو ببین باید چیکار کنی .
رفتم پیش جناب مدیر . ایشون هم بار روی گشاده فرمودند که نمیشه خانم ! گفتم آقا من صاحب حسابم ! به سن قانونی رسیدم خیر سرم !
گفت بله خانم فرمایش شما متین ولی باید صاحب امضا هم حضور داشته باشه تا امضاتونو جا به جا کنیم !
گفتم آقا جونه ننت پوله ما رو بده تا بریم . تو گرما این همه زحمت کشیدم اومدم تا اینجا تازه پولم رو هم برای بعد از ظهر لازم دارم ! گفت نمیشه که نمیشه !!!
ما نیز دستانمان دراز تر از پاهایمان به گونه ای که زمین را جارو می فرمود از بانک خارج شدیم !!
هیچ دیگه ! بازم کارم میفته به یه روزه دیگه !
پ.ن : این محمد صادق کمپه بچه ی دختر خالمه ! جون همه رو بالا آورد تا دنیا اومد !! دقیقا مثل من
پ.ن : این بلاگ رولینگ هم کلا با من لجه !! یه روز هک شده یه روز هم نمیذاره پینگ کنم!!! ای آزار تو خرت !!!