وب نوشته های من

می نویسم برای ثبت لحظه های زشت و زیبایم...دوست داشتی بخون !

وب نوشته های من

می نویسم برای ثبت لحظه های زشت و زیبایم...دوست داشتی بخون !

بازم بدون عنوان...

یه ماه گذشت و من اپ نکردم...

راستش اصلا حوصله ندارم...وقت هم نمیکنم که بیام و اپ منم...

کلی حرف دارم ولی نمیدونم وقت اجازه بده که بنویسم یا نه...

مدرسه ها هم باز شد و ما کلی درس برای خوندن و نوشتن داریم.امسال سال سوم هستیم و هر دبیری میاد سر کلاسمون حرف از امتحان نهایی و مشکل بودنش میزنه.وهمه میگن که ما دیگه بزرگ شدیم و قراره امسال دیپلم بگیریم و بشیم یکی از تحصیل کرده های این مملکت (هرچند که دیگه دکتراش رو هم تحویل نمیگیرن...این معلما بعضی وقت ها چرت و پرت هم میگنا!!!) خلاصه حتی معلم تربیت بدنی هم میاد و از امتحان نهایی و کنکور صحبت میکنه...و ما همچنان در تکاپوی درس خواندنیم...

جمعه ی پیش بچه های وبلاگنویس بوشهری تو رستوران سنتی قوام دور هم جمع شده بودن.منم دعوت شده بودم.ولی متاسفانه نتونستم برم...

عید فطرتون هم مبارک....نماز و روزهاتون هم قبول...

ما هم دو پا در هوا موندیم...نمیدونم بالاخره میریم شیراز یا نه ...هر دفعه قطعی میشه دو دقیقه بعد دوباره به هم میخوره ...

دیگه چیزی یادم نمی اد... تعطیلات خوش بگذره...