وب نوشته های من

می نویسم برای ثبت لحظه های زشت و زیبایم...دوست داشتی بخون !

وب نوشته های من

می نویسم برای ثبت لحظه های زشت و زیبایم...دوست داشتی بخون !

سکوت !

باز هم این دل هوس نوشتن کرده است ! 

 اما نوشته هایی ممنوعه ! 

سکوتم را در پس وراجی هایم پنهان میکنم ! این بهتر است !  

 

هجوم افکار ! بعد از این همه مدت باز هم آن افکار آزار دهنده ؟! 

نه ! دیگر نمی خواهم خود را در آن ضعف رقت انگیز فرو کنم ! 

در جدالم که خود را نجات دهم ... 

سوال در پی سوال ! سعی میکنم با لبخند پاسخ گویم . 

اما ... 

زیر لب می نالم : حالم خوش نیست ... 

توجه نمی کند . می اندیشد شاید یک ناز دخترانه باشد ! 

باید خود را به جایی برسانم ! آه ، دیوار ... 

با تمام توانم سعی در چنگ زدن به آن دیوار لیز و سرد را دارم . 

نگاه متعجبی !!!! 

صدایی در گوشم می پیچد : نرگسسسسسسسسسسسس 

و دیگر هیچ ...... 

چشم می گشایم ! 

نور سفید خیره کننده ای آزار می دهد چشمانم را ! 

اینجا کجاست ؟! 

چند لحظه ی پیش جای دگر بودم ! اما کجا ؟! به یاد نمی آورم ... 

متوجه چند جفت چشم و صداهای مبهمی می شوم . 

آه ذهنم خسته تر از آن است که توان اندیشیدن داشته باشد ! طفلی ذهن من ... 

نیروی عجیبی پلک هایم را به سوی پایین می کشد و من با کمال میل تسلیم می شوم . 

باز هم آن بی خبری لذت بخش ... 

نمی دانم چقدر گذشته است ! 

از تماس تن برهنه ام با جسمی سرد چشم می گشایم . 

این بار کودک ذهنم به توانایی خود ایمان می آورد و شروع به تقلا می کند ! 

با دقت به چند جفت چشمی که مرا می نگرند خیره می شوم . 

صدای فریاد هایی ... 

کم کم به یاد می آورم ! 

آه خدای من نه !!! 

شاید زمانی این اتفاق را از خدا می خواستم ! اما حالا دیگر نه ! 

اکنون کوچک ترین ضعفی باید از من به دور باشد ! 

تمام توانم را برای برخواستن متمرکز میکنم اما صدایی در سرم می گوید تلاش برای هیییچچچ ! 

بی نتیجه است ! 

بدن عریانم را رعشه ای در بر میگیرد ! 

از تصور حالت ضعف خود احساس تهوع میکنم ... !! 

 

 

پ.ن : سخت است دویدن به سوی امید با تمام قوا ! و اصابت ضربه ای به پا و فلج شدن ... 

پ.ن 2: اینم یه یادگاری از شب بیداری های من . البته هنوز به طور کامل اثرشو نشون نداده آخه تازه سر شبه

نظرات 15 + ارسال نظر
هوای شرجی سه‌شنبه 3 آذر 1388 ساعت 07:24 http://sadegh.bushehr.ws

ای هیییییییی .چه روزگاری شده.

هادی سه‌شنبه 3 آذر 1388 ساعت 07:56 http://khalbos.blogfa.com

صداهایی که در اطراف ما هستند و کسی نمیشنود غیر از ما .
چشمهایی که فکر میکنی همیشه به دنبال ما هستند ولی کسی غیر از خودمون برق چشمشون رو درک نمیکنه .

قشنگ نوشتی . نرگسسسسسسسسسسسسس

محمود سه‌شنبه 3 آذر 1388 ساعت 09:20 http://rishehr.com

چه متن عاشقانه ای :D

همه چیز بود جز عاشقونه :))

غم دنیا رو نخور سه‌شنبه 3 آذر 1388 ساعت 12:23 http://shidai.blogfa.com/


یک کلام ....





غم دنیا رو نخور







لی لی پوت سه‌شنبه 3 آذر 1388 ساعت 13:10 http://lilipot.ir

جاااااااااان؟!!!

ه ( ح ) پ ر و ط ( ت ) سه‌شنبه 3 آذر 1388 ساعت 18:27 http://www.bahmani98.com

هر چند شعارگونه ست ولی با پای فلج هم میشه رسید . البته خدا نکنه که کار به اونجا بکشیه

تلخ وشیرین جمعه 6 آذر 1388 ساعت 01:01 http://www.mahan-m2009.blogfa.com

عجب!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

چیش عجیبه ؟!

تلخ و شیرین دوشنبه 9 آذر 1388 ساعت 00:17 http://www.mahan-m2009.blogfa.com

اینکه ادم شب بیداری کنه/

و این چیزا بیاد تو مخش/عجیب نیست/

اینا که نوشتی مال سر شب بود من میخوام بدونم ته شب چی تو مخت زده/

اونا رو پست کن باید جالب باشه!!!!!!!

بروزم/

این حس نوشتنا همیشه نمیاد !
یهو از راه می رسه !!

رضا ( عبدو نامه ) چهارشنبه 11 آذر 1388 ساعت 10:04 http://abdonameh.blogfa.com

سلام .
نمیدونم چی بگم پس دوباره متن رو میخونم و ارزش لذت میبرم
شاد باشی

داش ابی چهارشنبه 11 آذر 1388 ساعت 13:33 http://http://bijarboy1.blogfa.com )

سلام شاید دیر باشه
ولی میدونی ما چرا همیشه چیزی رو که میبینیم باورمون میشه
چرا به خود درونمون نگاه نمیکنیم چرا ش اینکه ما بر اساس اون چیزی که بهمون گفتن فکر میکنیم
اما باید دنبال اون چیزی گشت که حقیقت داره
خیلی میبینیم ادمای رو که فلج به دنیا میان
از پس اینکه هیچ چیزی بی دلیل خلق نمشه
باید پیدا کنیم حلقه گم شده رو

آرمان اصلاح پذیر چهارشنبه 11 آذر 1388 ساعت 22:44 http://armann.blogfa.com

بروزم[لبخند]

آرمان اصلاح پذیر سه‌شنبه 17 آذر 1388 ساعت 13:16 http://armann.blogfa.com

سلام
به اینجور نوشته ها میگن شب نوشته . نوشته هایی که ذوق آدم رو نشون میده . نوشته هایی که دوسشون داری
زیبا بود

فتو مهدی سه‌شنبه 17 آذر 1388 ساعت 15:54 http://www.photomehdi.blogfa.com

نمیدونم چی بگم

هوای تازه سه‌شنبه 17 آذر 1388 ساعت 17:30 http://mehrdad-mobarhan.blogfa.com

شما به ساعت 2 صبح میگین ( سر شب ) حتما ساعت 7،8 صبح

که ( شب ) شد میرید دانشگاه

حمید خان سه‌شنبه 17 آذر 1388 ساعت 21:43 http://modernclass906.blogfa.com

سلام
وبلاگ خوشکلی دارید
بهتون تبریک میگم
من از پستت قبلیتون خوشم اومد .
تو باید پیدا میشدی میپریدی بهش و با مشت و لگد لهش میکردی
[خنده]
امیدوارم همیشه موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد